باغمیشه

من در باغمیشه دنبال خودم می گردم

باغمیشه

من در باغمیشه دنبال خودم می گردم

درباره بلاگ
باغمیشه

باغمیشه بهانه است. تاریخ و جغرافیایش هم. اسم‌های شجره نامه‌اش هم. من در باغمیشه دنبال خودم می‌گردم. دنبال آدمهایی که در آلزایمر مادر‌بزرگم سلطنت گم شدند. آدمهایی که هر کدام صد جلد کتاب هستند. شرمنده‌ام به خدا از این همه اسم که به خورد خواننده می‌دهم. آن هم اسم های فامیلی و کوچه‌ها و خانه‌هایی که دیگر نیستند. نمی‌شد ننویسمشان. در ذهنم سنگینی می‌کرد. گفتم بهم بدوزم تا گم نشوند. خلاصه می‌بخشید.

بایگانی
آخرین نظرات
۰۸ تیر ۹۶ ، ۱۱:۳۹

در آلزایمر سلطنت

 

اسداله

 

با انقراض قاجار و آمدن ‌‌رضاشاه، قدرت سیاسی کلانترلی‌ها افول کرد و مردی بنام ‌‌جعفر‌قلی که از قره‌داغ آمده بود قدرت را در باغمیشه بدست گرفت. خانه ‌‌جعفر‌قلی روبروی خانه اسداله بود. کنار خانه میرزا غلامعلی. ‌‌خان‌کیشی‌می‌گوید... ‌‌جعفر‌قلی لوطی و کلانتر محل بود. طپانچه داشت. خودش حکم ‌می‌داد و خودش حکم را اجرا ‌می‌کرد. ‌‌قبله‌علی ‌می‌گوید سیلی که از عینالی ‌می‌آمد وارد خانه ‌‌جعفر‌قلی شده بود و اگر اسداله نبود دعوای بزرگی بین کلانترلی‌ها و ‌‌جعفر‌قلی راه ‌می‌افتاد. اسداله شبانه بنا و کارگر آورد و درب خانه ‌‌جعفر‌قلی را یک پله از کوچه بالاتر برد. صبح که ‌‌جعفر‌قلی دیده بود گفته بود اللاه اکبر. اسداله زنی داشت بنام علویه و سه دختر و یک پسر بنامهای گلچهره، گل‌دسته، آهو و ‌‌قبله‌علی. علویه سال 61 مرد و اسداله سال 63. من و اکرم که از مرند ‌می‌آمدیم به خانه‌‌شان ‌می‌رفتیم. علویه با کمر خمیده از پله‌ها بالا ‌می‌آمد و در را باز ‌می‌کرد. اسداله این یکی اتاق ‌می‌نشست و علویه آن یکی اتاق. آخر عمری آبشان به یک جو ‌نمی‌رفت. گلچهره و گل‌دسته در جوانی مردند. گلچهره سال 39 و گل‌دسته سال 40. سلطنت ‌می‌گوید گل‌دسته یکی از سه دختری بود که در باغمیشه آنروز به مدرسه ‌می‌رفت.

 

عبداله

 

یک روز در خانه عباسقلی بازی می‌کردم که زن همسایه در زد و گفت که بابایت آمده و من فکر کردم که نورالدین است و خوشحال دویدم و دیدم پیرمردی است با کلاه لبه داری بر سر که دستهایش می‌لرزند. عبداله بود. برادر اسداله‌. این عبداله و اسداله‌، دایی‌‌های سلطنت بودند‌. عبداله آلزایمر گرفته بود و راه خانه شان را گم کرده بود و تصادفی به کوچه ما آمده بود. اسداله هم آخر عمری مثل عبداله‌، آلزایمر گرفت‌، اما پدرشان‌، گل مراد‌، تا آخر عمر حواسش سر جایش بود‌. اسداله‌، میر آب بود آهو دختر کوچک اسداله می‌گوید که آنروزها به خانه ما دزد زیاد می‌آمد و دزد‌‌ها گاهی طپانچه هم داشتند‌. می‌گویند یکبار گوسفندان اسداله را دزدیده بودند و  هر چه که رئیس کلانتری می‌پرسیده از اسم و شهرت و آدرس‌، اسداله می‌گفته باغچادان آپاردیلار (از باغچه دزدیدند). یعنی زیاد به حرف طرف گوش نمی‌کرد و حرف خودش را می‌زد‌. آنروزها مردم باغمیشه‌، فقط عیدها‌، برنج می‌خوردند و بقیه سال‌، غذایشان آبگوشت بود‌. اسداله‌، مرد پولداری بود و هر روز ناهار برنج می‌خوردند‌. اسداله می‌گفت برنج‌، سردی است و علویه حتما باید سر سفره‌، مربای گل سرخی‌، چیزی‌، که گرمی باشد می‌گذاشت‌. اسداله پیاله مربا را خالی می‌کرد در بشقابش‌. علویه  زن کدبانویی بوده‌. دست پختش حرف نداشته‌. سلطنت می‌گوید برنجشان یک عطری داشت که هوش از سر آدم می‌برد‌.

 

آهو

 

آهو‌، هر وقت که ما‌، نوه‌‌های خواهرش گلدسته را می‌دید‌، از ریز تا درشت‌، یکی یکی ماچمان می‌کرد‌. هر وقت به خانه شان می‌رفتیم حتما سر سفره‌، اوماج آشی و قویماخ هم بود‌. گاهی داخل این آش اوماج‌، فلفل‌‌های درسته‌ای هم می‌انداخت‌. دُلمه برگ مو و کوکوی تره هم می‌گذاشت‌. کوفته هم می‌پخت‌. از آن کوفته‌‌های بزرگ تبریزی که داخلش تخم مرغ آب پز و گردو و بادام و آلبالو می‌گذارند‌. ناهار را که می‌خوردیم یک چرتی می‌زدیم و عصر در ایوانشان که رو به قله بود می‌نشستیم و پنیر چورک سبزی و چای می‌خوردیم‌. آهو داستان‌های پنجاه شصت سال قبل را مثل پرده سینما برایت شرح می‌داد‌. محال بود چیزی را از قلم بیاندازد‌. تاریخ‌‌ها را هم به شمسی و هم به قمری می‌گفت‌. به روز و به ساعت‌. با تمام جزئیات و حوادث همزمان‌. فول‌اچ‌‌‌‌دی و سینکرونایزد.

 

عروس گلاحمد

 

‌‌قبله‌علی عقدنامه  گل‌دسته را این همه سال نگه داشته است. صداق یک هزار ریال و یک حلقه انگشتر طلا بمبلغ پنجاه ریال. و اثر انگشت گل‌احمد[1]  و اسداله و مهر گل‌مراد[2]  و ‌‌جعفر‌قلی. صورت اشیا جهیزیه گل‌دسته دختر اسدالهمیرآب که به خانه زوجش ‌‌حمزه‌علی پسر گل‌احمد باغبان برده به قرار ذیل است فی تاریخ 23 شهریور 1317شمسی. ظروف مسی سی و سه پارچه، چراغ ورشو، جانماز، عرقچین، صندل دو عدد، سفره غذای سفید، گردن بند و گوشواره طلا جمعا هفت مثقال، پارچه ابریشم و... گل‌دسته بچه‌های شورچمن را در دهلیز خانه ‌‌حمزه‌علی جمع ‌می‌کرد و قرآن یادشان ‌می‌داد و این دهلیز یک در پشتی به حیاط خانه گل‌احمد داشت. وسط حیاط گل‌احمد یک چاله بود که فضولات گاومیش‌ها را ‌می‌ریختند. حلیمه زن گل‌احمد هر روز گاومیش‌ها را ‌می‌دوشید. گل‌دسته خجالت ‌می‌کشید هر روز برود در خانه گل‌احمد ناهار بخورد. برایش از خانه اسداله[3] غذا ‌می‌آوردند. طرلان در شکم گل‌دسته بود که جنگ جهانی دوم شروع شد و ‌‌حمزه‌علی را به سربازی فرستادند.

 

مرگ گلدسته

 

گل‌احمد زمستان 39 از دنیا رفت. اکرم ‌می‌گوید برف سنگینی باریده بود و بالاخان با دوستانش رفته بود فوتبال بازی کند. خانه گل‌احمد را فروختند به مردی بنام ‌‌سوتچی‌‌ممد و ابراهیم‌قلی آمد عمه‌اش آی‌پارا را برد به خانه عباسقلی. گل‌دسته سرطان داشت. دکتر برایش برق  نوشته بود. همان رادیوتراپی که آنروزها در تبریز نبود. و بهروز هر ماه یکبار گل‌دسته را به تهران ‌می‌برد. ‌‌حمزه‌علی نصف خانه را فروخت و خرج دوا و درمان گل‌دسته کرد. گل‌دسته بهار 40 از دنیا رفت. سه ماه بعد از گل‌احمد. و ‌‌حمزه‌علی زنی گرفت بنام زیور که سیگار زر ‌می‌کشید. طرلان، نامزد بود. اکرم ‌می‌گوید برای من و شهناز که خواستگار ‌می‌آمد زیور ‌می‌گفت دختر نداریم دو تا دلخشه[4]  داریم و در را ‌می‌کوبید.

 

طرلان دختر گلدسته

 

طرلان هیچ وقت در تهران فارسی یاد نگرفت و دوستی پیدا نکرد مگر ستاره که داستانش را اگر بخواهیم بنویسیم هزار جلد کتاب‌‌ می‌شود. ستاره زنی بود مهربان و خوش صحبت با عینکی که شیشه‌‌‌های ته استکانی داشت. از وقتی که به خانه طرلان‌‌ می‌رسید یک ریز صحبت‌‌ می‌کرد تا وقتی که‌‌ می‌رفت. داستان پشت داستان. خانه شان در بازارچه شاپور بود. بچه طرلان مرده بدنیا آمد همان روزی که ولیعهد را در تهران ختنه کردند. همان خانه قدمعلی در تبریز. خدیجه، بچه را دست حیدرعلی داد تا ببرد در قبرستان گوشا، چالش کند. و دیگر هیچ وقت طرلان بچه‌ای بدنیا نیاورد. چرا... نمی‌دانیم. بروید از دکترش بپرسید. گلدسته را که به خاک سپردند طرلان شد مادر اکرم و شهناز و حسن و مقصود. روزی که آی پارا و رباب[5]، زیور را آوردند طرلان با حیدرعلی به تهران رفت‌. همه‌اش نگران بود که زیور، بچه‌ها را اذیت کند‌.

حیدرعلی که خانه نبود تا صبح ‌می‌نشستم گریه ‌می‌کردم. یک اتاق هشت متری که دهلیز نداشت و از پنجره رفت و آمد ‌می‌کردیم و همه اثاثمان یک گلیم کوچک یک در دو متری بود و یک پیلته سوز برای گرم کردن اتاق و پختن غذا که لب پنجره ‌می‌گذاشتیم. غیر از ما شش هفت تا مستاجر دیگر هم بودند. عفتخانم زن صاحبخانه حتی مرغدانی بالای مستراح را هم به یک مرد معتاد اجاره داده بود.

اکرم و حسن و مقصود، دور از چشم پدرشان حمزه‌علی، آب چشمه خوجالی‌بی را کج کرده اند، می‌ریزد در حوض وسط باغ دستمالچی، دارند شنا می‌کنند که اسداله پدربزرگشان، بیل در دست پیدایش می‌شود و فرار می‌کنند. ارباب‌‌های دستمالچی، شهریور نشده رفته‌اند و حمزه‌علی با بچه‌‌هایش آمده‌اند در عمارت زندگی می‌کنند. عمارت دو طبقه در زیر سایه قره آغاج‌‌های بزرگ که ارباب ها، تابستان‌ها از تهران می‌آیند چند هفته‌ای می‌مانند. حمزه‌علی، گاومیش‌‌هایش را هم از خانه شورچمن آورده است. طرلان سه تا خواستگار داشت. محمود پسر رودابه. صمد پسر سودابه و حیدرعلی پسر قدمعلی. صمد اولین کسی بود از نوه‌‌های گل‌احمد که به تهران رفت. گل‌احمد که مرد حیدرعلی هم رفت. همان سال چهل و دو که تهران شلوغ بود و در بازار اعلامیه پخش می‌کردند. و شب‌ها در همان کارگاه فینیش می‌خوابید طرفهای میدان اعدام. و چند ماه بعد که آمد و طرلان را هم برد. خانه عفت خانم. طرفهای دروازه غار یا چه می‌دانم مولوی. هر جا که بود جای خوبی نبود. معتاد زیاد داشت و یکبار کفش‌‌های حسن را دزدیدند. حسن در کاخ شاه، سرباز بود. گارد ویژه بود. بالاخان هم بود. از ارتش فرار کرده بود. در خیابان لاله‌زار، کفاشی می‌کرد و شب‌ها به خانه طرلان می‌آمد.

در تهران به این بزرگی، کسی زبان طرلان را نمی‌داند. تنهایی دارد دیوانه‌اش می‌کند. دلش برای چشمه حسن پادشاه تنگ شده است. لباس را که دو بار آب می‌کشد عفت خانم داد و هوار راه می‌اندازد. یاد روزی می‌افتد که از پشت بام خانه گل‌احمد به سر قدرت شوهر سودابه که دارد با الاغ در جلوی گوسفندان از  کوچه شورچمن می‌گذرد می‌شاشد. یاد گلدسته که می‌افتد شروع می‌کند به خواندن پنجره دن داش گلیر. آهنگی شاد که گلدسته می‌خواند. می‌خوانَد و اشک می‌ریزد. دلش برای دخترهای کوچه قدمعلی تنگ شده است. حیدرعلی شب کار است. ماشین‌‌های گردباف. تا صبح نخ‌‌های پاره را گره می‌زند و سوزن‌‌های شکسته را عوض می‌کند. صبح که می‌آید سیمین دختر عفت خانم صدای رادیو را تا آخرش بلند کرده است. حیدرعلی نمی‌تواند بخوابد. الان همه کوچه‌‌های باغمیشه پر از برف است. حیدرعلی پیچ گوشتی را بر می‌دارد و می‌رود سراغ پریز برق و چه می‌کند که فیوز کنتور می‌پرد. تنها صدای قابلمه کوچک کج و کوله  است که روی پیلته دارد لق لق می‌کند‌. رمضان به مستراح که می‌رود دو تا آفتابه می‌برد. نزدیک ظهر است. حیدرعلی گوشه اتاق، لحاف کشیده و خوابیده است. طرلان خودش این لحاف را برای حیدرعلی دوخته است‌. برای شهناز و اکرم هم لحاف دوخته و فرستاده است‌. برای عروسک‌‌های بچه‌‌هایی که ندارد هم لحاف تشک کوچک دوخته است. اکرم و شهناز زیر لحاف کرسی نشسته‌اند. برف همه درختان باغمیشه را پوشانده است. طرلان از پشت پنجره دارد دعوای عفت خانم و رمضان را تماشا می‌کند. شب عید، آنقدر گریه می‌کند که حیدرعلی می‌رود از شمس العماره برایش بلیط می‌گیرد. طرلان یخدان گلدسته را که باز می‌کند هفت تا موش دارند این ور و آن ور می‌دوند. موش‌‌ها لباس‌‌های اکرم و شهناز را جویده اند. طرلان هر چه از دهانش در می‌آید به زیور می‌گوید و شروع می‌کند به گریه کردن. حیدرعلی هر روز بیست تومن ‌می‌گرفت که پانزده تومنش را جمع ‌می‌کرد. پنج هزار تومن جمع کرده بود. چهار هزار تومن هم قرض کرد و خانه بازارچه شاپور را خرید و همانجا بود که ‌‌بالاخان از فرشته خواستگاری کرد. فرشته دختر ‌‌خان‌کیشی بود. ‌‌خان‌کیشی سرایهدار کارخانه پیراموسسازی بود. کیلومتر هفده جاده قدیم کرج. نارین‌گل گفته بود دختر به فامیل ‌نمی‌دهیم. طرلان عاشق چیدن آلبالو است. سریه زن جعفر رفته خانه حمزه‌علی، پیش رعنا زن بهروز و شهناز را برای پسرش چراغعلی خواستگاری کرده است.



[1] گل احمد دامدار بود.  خانه‌اش در شورچمن بود.  سه پسر و سه دختر داشت بنامهای قدمعلی، حمزه علی، سیفعلی، رودابه، سودابه و نارینگل.

 [2]گلمراد برادر بزرگ گل احمد بود.  خانه‌اش در محله کلانتر بود.   دو پسر و یک دختر داشت بنامهای اسداله، عبداله و فرخنده.

[3] اسداله از ثروتمندان باغمیشه آن روز به حساب می‌آمد.

[4]  به فتح دال و لام یعنی دختر جلف

[5]  رباب زن دوم سیفعلی. سیفعلی از زن اولش توران پسری داشت بنام اصغر.


امیرقاسم دباغ
۰۸ تیر ۹۶ ، ۱۱:۲۷

داستان های باغمیشه

داستان های باغمیشه


کتاب اول

 

از عینالی تا اسبه ریز

 

اسمش را باغمیشه گذاشته‌ام. یعنی اصلا اسمش باغمیشه است. چند وجب خاک در شمال شرقی تبریز. از چهار راه عباسی تا میدان شهید فهمیده. که از شمال به عینالی[1] ‌می‌رسد و از جنوب تا اسبه‌ریز[2]  بیشتر ‌نمی‌رود. آن طرف اسبه‌ریز، قله[3] است. از اسبه‌ریز تا بالای قله برسی پای پیاده ده دقیقه بیشتر ‌نمی‌کشد. اصلا باغمیشه از بالای قله که نگاه ‌می‌کنی خودش را نشان ‌می‌دهد. اول از همه خانه شرف‌الدوله[4] را ‌می‌بینی. همان مدرسه ‌‌‌هاشمی. عمارت زیبای دو طبقه با سرستون‌ها و گچ‌بری‌های زیبا که روزگاری محل آمدوشد ‌عباس‌میرزا و مظفرالدین میرزا بوده. همان خانه‌ کلانتر که عکسش روی جلد این کتاب است[5]‌. شرف‌الدوله سال 1311 شمسی در همین خانه کلانتر[6]، چشم از جهان فرو بست. میرزا حسن رشدیه، بچه‌های باغمیشه را در این خانه جمع ‌می‌کرد و خواندن نوشتن یادشان ‌می‌داد و در همین کلاسها بود که زیناقولی عاشق ریحان شد. اکنون که این را ‌می‌نویسم زیناقولی، صد سال است که مرده است. زیناقولی هیچ‌وقت به ریحان نرسید. زیناقولی در جنگهای مشروطه، عاشق دختری قفقازی بنام تامارا شد و پدربزرگم عباسقلی بدنیا آمد.

عباسقلی را کجا دفن ‌می‌کنند ‌نمی‌دانم. پدرم نورالدین هم هیچ‌وقت ندانست. مادر بزرگم سلطنت هم هیچ وقت چیزی نگفت. از عباسقلی، تنها عکسی ماند بر دیوار. پیرمردی با سری طاس و ریش و سبیلی نه‌چندان مرتب. چشمهایم را که ‌می‌بندم ‌کم‌کم یادم ‌می‌آید... پله‌های سه گوش به دهلیزی کوچک ‌می‌رسند و یک در چوبی که جرجر ‌می‌کند و صندوقخانه‌ای با کلی وسایل عجیب و غریب و قدیمی. تابستان سال 60 که ما از پادگان مرند به این خانه قدیمی ‌آمدیم سلطنت و بچه‌هایش از این خانه پر خاطره رفتند به خانه نصراله در کوچه حاجی‌ولی. نورالدین جبهه بود و شب‌ها یحیی و نازلی ‌می‌آمدند پیش ما ‌می‌خوابیدند. وسط حیاط یک حوض لوزی شکل بود و دو طرف حوض دو کرت بزرگ. یک روز یحیی و نازلی کنار حوض داشتند باغچه را ‌می‌کندند و کرمهای خاکی را می‌ریختند در قابلمه ‌که سلطنت آمد و پرسید چکار ‌می‌کنید و یحیی گفت داریم کمپوت درست ‌می‌کنیم.

سال 61 که نورالدین شهید شد خانه عباسقلی را چهارصدهزار تومن فروختیم به ابراهیم‌قلی و اسباب‌و اثاثیه‌مان را ریختیم وسط خانه حمزه‌علی در شورچمن. تخت حمزه علی گوشه اتاق بود. حمزه‌علی که به مستراح ‌می‌رفت ‌می‌دویدم جایش ‌می‌خوابیدم. لحاف تشکش بوی عرق عجیبی ‌می‌داد. مستراح ‌‌آن‌ور حیاط بود. یک سال بیشتر در خانه ‌‌حمزه‌علی نماندیم. سال 63 آمدیم به همین خانه دستمالچی. سلطنت ‌می‌گفت یک میلیون تومن دادین به این خانه و سرش را تکان ‌می‌داد. یک اتاق نشیمن که رو به حیاط و آفتاب گیر بود و یک اتاق مهمان که عکس نورالدین را به دیوارش زده بودیم و یک آشپزخانه با دو پنجره کوچک به کوچه شش‌متری و یک ‌‌‌‌هال کوچک که چهار تا پله ‌می‌خورد تا به اتاق من ‌می‌رسید. همین اتاق بالا که الان نشسته‌ام دارم این‌ها را می‌نویسم. همه اسباب‌بازی‌هایی را که نورالدین از جبهه آورده بود در طاقچه اتاق بالا چیده بودم و ‌نمی‌گذاشتم کسی دست بزند. جایی هم ‌می‌رفتم در اتاق را قفل ‌می‌کردم. یکبار تفنگ چوبی‌ام را برداشتم و کلاه ارتشی نورالدین را گذاشتم و از خانه دستمالچی تا خانه عباسقلی در ‌‌دالی‌کوچه رژه رفتم. دوست داشتم در بزنم و بگویم که...

من غضنفر هستم، پسر نورالدین، نوه عباسقلی، صاحب قدیمی ‌این خانه. تکه‌ای از خاطرات من در این خانه جا مانده است، ‌می‌شود بگذارید بروم ببینم آن صندوقخانه‌مان الان چه جوری شده. کلی کتاب بود در آن انباری تاریک بغل خانه ابراهیم‌قلی. ‌می‌شود بگذارید بروم یکی دو‌تایشان را بردارم. نورالدین اسمش را روی یکی از سنگ‌های حیاط با میخ کنده بود. ‌می‌شود آن سنگ را در بیاورید بدهید به من. پولش هر چقدر باشد ‌می‌دهم...

سلطنت هیچ وقت جرات نکرد با من از نورالدین حرفی بزند تا این اواخر که پرسیدم و اشک در چشمانش حلقه زد و هر کلمه‌اش شعری شد که بر زخم‌های قلبم نشست...

اینکه دور است اما نه آن قدر که دلتنگ نشد و دیر است اما نه آنقدر که نتوانم اشکی ریخت، اینکه سخت دوست دارمش و این‌ را بر تمام دیوارهای شهر نوشتن خواهم، اینکه اشک امانم ‌نمی‌دهد که بگویمتان خدا رفتگان شما را هم بیامرزد، سخت ‌می‌آزاردم هنوز.

 

خانه کلانتر

 

باغمیشه قدیم در خواب‌های غضنفر دست نخورد‌ه ‌است. همه چیز سر جای خودش است. شرف‌الدوله پشت میز اتاق ناهارخوری نشسته و دارد روزنامه ‌می‌خواند. حتی آخرین استکان چایی که صاحب‌سلطان‌خانم برای شرف‌الدوله ریخته‌است سرد نشد‌ه ‌است. در خواب‌های غضنفر هنوز گل‌های زرد دور تا دور خانه کلانتر دارند برای خودشان موج مکزیکی ‌می‌زنند و شرشر اسبه‌ریز که تا بالای قله ‌می‌رود. از بالای قله همه باغمیشه تا اتوبان پاسداران دیده ‌می‌شود و خانه‌هایی که آن طرف اتوبان ساخته‌اند و درخت‌هایی که تا مسجد بالای عینالی کاشته‌اند. غضنفر و سالار از روی تنه درختی که روی رودخانه اسبه‌ریز است ‌می‌گذرند و از قسمتی از دیوار پشتی که خراب شده وارد حیاط خانه کلانتر ‌می‌شوند. سگی در باغ بغلی پارس ‌می‌کند. سالار فوبی سگ دارد. یکبار که رفته بود در باغ پشت خانه‌‌شان بازی کند یک سگ بزرگ دنبالش کرده بود. غضنفر حواسش به صدای سگ نیست و دارد با هیجان تاریخ خانه کلانتر را برای سالار تعریف ‌می‌کند که یک سبیل‌کلفت و یک گردن گلفت از دور پیدا ‌می‌شوند که شما اینجا چه ‌می‌کنید اینجا ملک شخصی است. غضنفر ‌می‌گوید پسر‌خاله‌ام از تهران آمده ‌می‌خواهد تاریخ این جا را بداند پدرش چراغعلی در این مدرسه درس خوانده است. سبیل‌کلفت ‌می‌گوید باید از میراث فرهنگی، مجوز داشته باشید. غضنفر ‌می‌گوید چند لحظه ‌می‌بینیم و ‌می‌رویم. گردن‌کلفت ‌می‌گوید معتاد‌ها اینجا جمع ‌می‌شوند تزریق ‌می‌کنند سقف خانه هم دارد خراب ‌می‌شود. غضنفر ‌می‌گوید چند تا عکس ‌می‌گیریم و ‌می‌رویم. غضنفر از سرستون‌ها و گچ بری‌های دیوارها عکس ‌می‌گیرد. سالار یکی از ستون‌های خانه را نشان ‌می‌دهد که جدا شده و همین‌جور وسط زمین و آسمان معلق است. یکی از اتاق‌های طبقه همکف پر از بطری‌های خالی است. سالار ‌می‌گوید بطری مشروب است.

تلفن وسط خواب و بیداری زنگ ‌می‌زند. مرکز بهداشتی اوشتوقان؟ بله بفرمایید. خا‌نمی‌است که با غضنفر کار دارد. سلام من معماری خوانده‌ام پایان نامه ارشد من درباره خانه کلانتر است در گوگل سرچ کردم رمان شما را پیدا کردم ‌می‌خواستم اگر وقت داشتید... خواهش ‌می‌کنم من هر روز  عصر مطب هستم. دختری که معماری ‌می‌خواند و ‌می‌خواهد خانه کلانتر را بازسازی کند نقشه قدیمی ‌باغمیشه را به مطب غضنفر آورده است. در نقشه، تونلی است که از خانه کلانتر به قلعه رشیدیه ‌می‌رسد. ابراهیم قلی یکبار در خواب از این تونل از دست سواران بیوک‌خان فرار کرده است.

ابراهیم‌قلی در خواب‌های غضنفر، در طبقه سوم خانه دستمالچی زندگی ‌می‌کند و اکرم طبقه دوم و غضنفر و میترا طبقه اول. زیرزمین هم که مطب است. ابراهیم‌قلی عصرها ‌می‌آید در مطب ‌می‌نشیند سیگار ‌می‌کشد. ابراهیم‌قلی هشتاد و چند سالش است اما هنوز عاشق سارا است. سارا زمان پیشه‌وری با مردی بنام میرزا عبداله به شوروی فرار کرده است. سارا یک راز است. مهناز و فضه چیزی ‌نمی‌دانند.

 

خاطرات ابراهیم‌قلی

 

من ابراهیم‌قلی ‌بی‌دندان فرزند قربانعلی، پاییز سال 1307 شمسی، در اصطبل قهوه‌خانه ونیار[7] بدنیا آمدم. قهوه‌خانه نرسیده به روستای ونیار بود. سر راه تبریز به اهر. پدرم کبک و خرگوش شکار ‌می‌کرد و ‌می‌آورد آی‌پارا[8] برای مسافران قره‌داغ ‌می‌پخت. پدرم را در یک شب برفی گرگها در کنار آجی‌چای[9]  خوردند و مادرم گل خانم زن کدخدای ونیار شد. من ماندم و برادرم نوروز علی که همیشه خدا با خودش دعوا داشت و آی‌پارا که عاشق بود. عاشق سرگئی سرباز روس که به قهوه‌خانه ‌می‌آمد و  ساری گلین  ‌می‌خواند. محرم و دخترانش لیلا و سارا آمده بودند در طبقه بالای قهوه‌خانه زندگی ‌می‌کردند. سربازهای ‌‌رضاشاه، قمر زن محرم را که جذام گرفته بود به سویوتلوق[10] برده بودند. نوروزعلی عروسک‌های لیلا را بر ‌می‌داشت و فرار ‌می‌کرد و من با سارا در کنار آجی‌چای بشداش بازی ‌می‌کردم. سالها گذشت و لیلا زن نوروز‌‌‌‌علی شد و یک سرباز روس که آمده بود قهوه‌خانه را غارت کند محرم را کشت... تنها بوی باروت بود و جیب‌های خالی من و تو و سکه‌های روی میز قهوه‌خانه و استکانی که از دست سارا افتاد. اصلا فکر ‌می‌کنی ساعت چند بود و چه سالی بود. کجا بودی که ندیدی. ‌می‌دیدی هم کاری ‌نمی‌توانستی بکنی. و دیگر دیر شده بود. محرم را در قبرستان ونیار به خاک سپردیم و سرباز روس را برای محاکمه به آراکوچه بردیم. میرزاعبداله از سرباز روس سوال و جواب ‌می‌کرد که جعفر دم اسب را کشید و اسب رم کرد و سرباز روس دست بسته به زمین افتاد. و من دور از چشم آی‌پارا دست سارا را گرفته بودم و سارا که زل زده بود در دستهای میرزاعبداله که زخم سرباز روس را ‌می‌بست. نوروز علی چشمش دنبال سارا بود و لیلا همه را ‌می‌دانست. لیلا با خودش حرف ‌می‌زد. نوروز علی ‌می‌گفت لیلا جن زده است. دیوانه جد و‌‌‌آبادش بود و لیلا تلافی کرد. در یک شب بارانی و من و سارا و آی‌پارا بیرون دویدیم. لیلا نصف شب دست‌های نوروز علی را بسته و قهوه‌خانه را آتش زده بود. شعله‌های آتش از در و دیوار قهوه‌خانه زبانه ‌می‌کشید. نوروز علی نصف صورتش سوخته بود. لیلا را به دارالعجزه بردند. قهوه‌خانه جای ماندن نبود. فردا آفتاب نزده، سارا و آی‌پارا سوار الاغ و من مثل همیشه پیاده به طرف خانه عباسقلی در باغمیشه راه افتادیم. خانه عباسقلی ته کوچه مش کریم عمی بود. همان کوچه شهید نورالدین. ما که رسیدیم نورالدین در شکم سلطنت هفت‌ ماهه بود. علی‌اشرف یک چشمش به کفترهایش در آسمان بود و یک چشمش به سارا که در حوض وسط حیاط ظرفها را ‌می‌شست. سرگئی که برای دیدن آی‌پارا ‌می‌آمد عباسقلی سه بار پشت سر هم استغفراله ‌می‌گفت. جنگ جهانی که تمام شد ‌روس‌ها رفتند سرگئی هم رفت. نورالدین که بدنیا آمد عباسقلی وسط حیاط ‌می‌رقصید. سارا با میرزاعبداله[11] به شوروی فرار کرد و مرزها برای چهل سال بسته شد. و من رفته بودم در کنار اسبه ریز قورباغه‌ها را با سنگ می‌زدم و ساریگلین می‌خواندم. زنهای خانه عباسقلی جمع شدند و فضه[12]  دختر سلطنت را به عقد من در آوردند و تا من خواستم چیزی بگویم عباسقلی دستم را گرفت و برد سر ماشین‌های جوراب بافی‌اش و سالها گذشت. یعنی دقیقا چهل سال  و سه روز  و هفت ساعت گذشت.

 

فرار از باغمیشه

 

‌نمی‌دانم کدام از خدا بی‌خبر به فضه گفته بود که ابراهیم‌قلی عاشق شده و من به هر چه بلد بودم و نبودم قسم خوردم اما کسی باور نکرد و فضه هر چه از دهانش[13] در آمد پیش در و همسایه به من گفت و من که تنها در خواب عاشق سارای نقاشی شده بودم آنهم در زیرزمین خانه کلانترلی‌ها که چشم، چشم را ‌نمی‌دید ساکم را برداشتم و به ترمینال قدیم تبریز رفتم و سوار اولین اتوبوسی شدم که به تهران ‌می‌رفت. به تونل‌های میانه رسیده بودیم که یک تریلی از لاین روبرو سبقت گرفت و کم مانده بود آه فضه همان یکساعت اول نفله‌مان کند. میدان توپخانه روی پناهگاه‌های بتنی جلوی مخابرات پوسترهای تبلیغاتی مجلس سوم را چسبانده بودند و من همینجوری یاد سبیل‌های قاجاری و چشمهای نجیب و قد و قامت قلمی ‌و کت و شلوار خوشدوخت و پیراهن یقه ایستاده شرف‌الدوله کلانتر افتاده بودم. ‌محمد‌علی‌شاه که مجلس را به توپ بسته بود شرف‌الدوله به خانه سعدالدوله فرار کرده بود و من به سرم زده بود بروم خانه شرف‌الدوله را از بالای قله پیدا کنم. و اصلا برای چه آنجا و باید یکی از دیوار بالا ‌می‌رفت و سر و گوشی آب ‌می‌داد و تو همیشه از صدای سگ ‌می‌ترسیدی و این چیزهای عجیب و غریب در کف اتاقها و حیاط و این گلدان‌های سفالی خالی. و تو فکر ‌می‌کنی که من قاطی کرده‌ام یا شعر فی البداهه ‌می‌گویم نه آقاجان اشتباه گرفته‌ای ما آنقدر‌ها هم که تو فکر ‌می‌کنی بیکار نیستیم کلی زن و بچه و مشغله داریم و حالا تو نگاه نکن که این مطب چقدر خالی است. اصلا ‌می‌خواستی شرف‌الدوله فرار نکند که چه کند جلوی توپ و تفنگ ‌محمد‌علی‌شاه بایستد و تو در خانه بنشینی و این یکی پایت را روی آن یکی پایت بیاندازی و تلویزیون نگاه کنی و آن‌وقت خجالت هم خوب چیزی است و من با دیوار که صحبت ‌نمی‌کنم. ‌می‌بینی دارند چینی‌های صاحب‌سلطان‌خانم را ‌می‌شکنند اگر ترسیده‌ای کمی ‌جلوتر برویم و به ‌‌‌‌ستار‌خان برسیم بلدی که تفنگ دستت بگیری. نامردها محاصره‌مان کرده‌اند. از غذا مذا هم خبری نیست و باید مثل گوسفند بیفتیم به جان علف‌ها. اینجوری برایت بهتر است. مشروطه که الکی نیست باید هزینه بدهی. از انجمن تبریز به مشروطه خواهان رشت، ما قوای ‌محمد‌علی‌شاه را در هم شکستیم. وعده ما تهران، میدان بهارستان. اصلا دیده‌ای چه جوری تلگراف ‌می‌فرستند. نه تو سنت قد ‌نمی‌دهد. کجا بودیم.. آهان میدان توپخانه... جلوی پنجره ادارات دولتی و بانکها گونی‌های شن و ماسه چیده بودند. از میدان حسن‌‌‌آباد ‌می‌گذشتم که زمین زیر پایم لرزید و شیشه مغازه‌های کاموا فروشی شکست و من مثل دیوانه‌ها دویدم درست جلوی موتور سواری که مثل من هول کرده بود. چشمهایم را که باز کردم در اورژانس بیمارستان سینا بودم. چند هفته‌ای پایم در گچ بود. شبکه یک داشت خطبه‌های نماز جمعه را نشان ‌می‌داد. مردم شعار ‌می‌دادند موشک جواب موشک. در پرونده‌ام نوشته بودند بیمار فکر ‌می‌کند دارند افکارش را از شبکه یک تلویزیون کنترل ‌می‌کنند. آنروزها هنوز تلویزیون‌ها ریموت کنترل نداشتند. و یک روز صبح در خیال یا واقعیت، چشمهایم را که باز کردم دیدم چراغعلی و خواهرش مهناز بالای سرم ایستاده‌اند. با یک نایلون پرتقال و لیموشیرین. مثل فنر از جایم پریدم. همه بیمارستانهای تهران را دنبالم گشته بودند. چراغعلی در کار فینیش بود و  این فینیش برای خودش داستانی داشت. چراغعلی با دکتر بخش صحبت کرد و مرا تبریز آورد. بیمارستان رازی. جاده شاه گلی. تخت من کنار پنجره بود. یک اتاق شش تخته بزرگ با دیوارهای سبز کمرنگ و یک گلدان شمعدانی کنار پنجره و یک تلویزیون سیاه و سفید چهارده اینچ. بقیه اتاقها تلویزیون نداشتند و دیوانه‌ها جمع ‌می‌شدند در اتاق ما فوتبال ‌می‌دیدند و یک دیوانه بازاری ‌می‌شد که نگو. سیگار کشیدن دربخش ما آزاد بود. ‌کم‌کم داشت خوشم ‌می‌آمد. برگه‌ای هم از تهران داده بودند که در موشک باران ‌‌زخمی ‌شده‌ام و هزینه بیمارستان برایم رایگان بود. قرصهای آبی را که ‌می‌خوردم خواب‌های عجیبی ‌می‌دیدم. در خواب‌هایم نورالدین در سردشت شیمیایی شده بود. سلطنت ‌نمی‌دانست شیمیایی یعنی چه. گفتیم دو سه روزه خوب ‌می‌شود.

 

در توهم سارا

 

تلویزیون ‌می‌گوید آتشبس شده است. سرپرستار که پیشانیاش جای مهر دارد ‌می‌گوید اینهمه جنگیدیم آخرش صلح کردند. دکتر بخش ‌می‌گوید ‌می‌خواستی تا آخرین نفر کشته شویم بعد تمام کنیم. دیوانه‌ها دارند در سالن بخش ‌می‌رقصند و من دارم با روزنامه باطله‌ای که کاریکاتور صدام رویش است قایق درست ‌می‌کنم. ‌می‌خواهم به سفر دور دنیا بروم. از وقتی تلویزیون رنگی آورده‌اند من هم خوابهایم را رنگی ‌می‌بینم. خوابهایم گاهی واقعی‌‌تر از این چرت و پرت‌هایی است که در این بخش خراب شده بعنوان واقعیت به خورد آدم ‌می‌دهند. خودشان بیشتر از همه توهم دارند و تا آدم یک حرفی ‌می‌زند زرتی به آدم شوک ‌می‌دهند. اینجا کسی ‌نمی‌داند که دارد خواب ‌می‌بیند. اگر بداند که خواب ‌نمی‌شود و من از وقتی در میدان حسن‌‌‌آباد سرم به اسفالت خورده همه چیز را فهمیدهام. من آنقدر خواب دیده‌ام که ‌نمی‌دانم  الان داخل کدام یکی از خواب‌هایم هستم و شما که دارید این نوشته‌ها را ‌می‌خوانید یا داخل خواب من هستید یا داخل خواب یک نفر دیگر که دارد هم من و هم شما را یکجا خواب ‌می‌بیند. در این خوابی که ‌می‌بینم همیشه خدا سهشنبه است و همه ساعت‌ها یازده و نیم شب است و خبری از دیوانه‌های محترم و دکتر‌ها و پرستارهای متوهم نیست و حوری‌ها از صبح تا شب دف ‌می‌زنند و ‌می‌رقصند. اینجا آدم نه گرسنه است و نه سیر است و هر طرف تا چشم کار ‌می‌کند درخت زیتون است. اینجا کسی چیزی از گذشته‌ها یادش ‌نمی‌آید. مثل اینکه همه را شستشوی مغزی داده باشند. در اینجا کسی عاشق ‌نمی‌شود. عشق مال کسی است که بخواهد چیزی را تصاحب کند و نتواند به آن برسد و کورکورانه سر آن خودش و دیگران را به دردسر بیاندازد اما این جا هر چیزی مهیاست و نیازی به آن دیوانه بازی‌ها نیست. در این باغ زیتون همه لخت و عور هستند و هیچ جنگی بر سر تصاحب زنها اتفاق ‌نمی‌افتد و من چند وقتی است که از این آدمهای بیخاصیت که هیچ‌چی حالی‌شان ‌نمی‌شود خسته شده‌ام و دنبال هیجان دیگری ‌می‌گردم و از شما چه پنهان چند وقتی است که فراتر از تمام خدایان و ناخدایان و فراتر از هر چه نگفتیم و دور از چشم حوریان لختوعور اینجا که حیا را خورده‌اند و آبرو را قی کرده‌اند عاشق دختری زمینی شده‌ام که پیراهنی چارخانه و دامنی زیبا پوشیده و چارقدش را باد با خود برده است. در خواب‌هایم دستهای این دختر را با طناب بسته‌اند و زنهای چهار ملوان خواب دیده‌اند که باید دختر را برای خدای طوفان قربانی کنند. کشتی به صخره‌های کوه آرارات ‌می‌خورد و تا ملوانها به خودشان بیایند من و دختر که اسمش سارا است با پیچ و خم‌‌‌های رودخانه‌ای بنام آراز فرار ‌می‌کنیم تا به کوهی بنام قرهداغ و قلعه‌ای بنام بابک می‌رسیم. مردان قلعه عاشق سارا می‌شوند و دست از جنگ می‌کشند و اعراب، بابک را با خودشان می‌برند و ما با پیچ و  خم‌‌‌های آجیچای به کوهی سرخرنگ بنام عینالی و دشتی زیبا بنام باغمیشه ‌می‌رسیم. سارا که ‌می‌رود از اسبه‌ریز آب بیاورد روادی‌های یمنی که آنطرف اسبه‌ریز زندگی ‌می‌کنند و به باغمیشه، بغموشه ‌می‌گویند عاشق سارا ‌می‌شوند و فردا صبح چند تا مرد گردن‌کلفت با یک کله قند و چند تا گل زرد که از کنار اسبه‌ریز چیده‌اند پیدایشان ‌می‌شود و من کله قند را بر ‌می‌دارم و به سر مردی که جلویم نشسته است ‌می‌کوبم و دست سارا را ‌می‌گیرم و فرار ‌می‌کنیم.

 

از قرون وسطی[14] تا رنسانس

 

سارا خودش را در اسبه‌ریز انداخت و روادی‌ها مرا دست بسته به طویله‌ای ‌بردند که بوی پهن عجیبی ‌می‌داد و من آپاردی سئللر سارانی می‌خواندم که زمین سه بار لرزید و همه تمدن بغموشه روی سر روادی‌‌ها خراب شد و یک تیر چوبی از سقف طویله درست افتاد روی سرم. چند سال در آن طویله از هوش رفتم یادم نیست. به هوش که آمدم ترکهای سلجوقی رسیده بودند و هنوز از دهان اسب‌هایشان کف ‌می‌آمد. حسابی شلم شوربا شده بود. از همه طایفه‌ها بودند از اعراب روادی گرفته و تات‌هایی که چند هزار سال بود آنجا بودند تا نوه‌های چنگیزخان مغول که تازه از مراغه رسیده بودند و داشتند طرفهای خیابان دامپزشکی تبریز برای خودشان شنبغازان ‌می‌ساختند و برای من که داشتم خواب ‌می‌دیدم حسن صباح شش اما‌می، ‌فرقی با هولاکوخان چشم بادا‌می ‌نداشت و اهمیتی نداشت که چه جانوری ‌می‌آید و چه جانوری ‌می‌رود. رشید‌‌الدین وزیر غازانخان همه زمین‌هایش را فروخته و آمده بود در باغمیشه ما یک دانشگاه آزاد ساخته بود که چهار دانشکده در چهار طرفش و یک بیمارستان و یک حمام و یک مدرسه و یک دار الایتام و یک کتابخانه داشت و من که آنروزها کار و زندگی نداشتم ‌می‌رفتم هر روز در کتابخانه این ربع رشیدی ‌می‌نشستم و خواب‌هایم را می‌نوشتم. زلزله‌ای که با قدرت حالا من از کجا بدانم چند ریشتر آمد همه تبریز و باغمیشه و ربع رشیدی و شنبغازان را روی سر ایلخانان خراب کرد و یک تیرک چوبی از سقف کتابخانه روی سر من افتاد و من از هوش رفتم. آغ قویونلو‌ها داشتند از بارنج تا دوه‌چی قنات حسنپادشاه را ‌می‌کشیدند که با صدای بیل و کلنگشان به هوش آمدم و دیدم اوزونحسن دارد قلیان خوانسار ‌می‌کشد و از میان دودی که از سوراخ‌های بینی‌اش بیرون ‌می‌زند چپکی نگاهم ‌می‌کند. ایکی ثانیه بلند شدم و گرد و خاک لباس‌هایم را تکاندم و سلام کردم اول فکر کرد که از کارگرها هستم اما وقتی دید قیافه‌ام و لباس‌هایم عجقوجق است کمی ‌جا خورد اما به روی خودش نیاورد. به خودم که آمدم با قزلباش‌های اوزونحسن برای پابوسی شاه اسماعیل رفته بودم. در جنگ چالدران مرا به جنگ سلطانسلیم فرستادند اما من که فکر ‌می‌کردم حق با همه است و با هیچکس نیست و از طرف دیگر مطمئن بودم که با این تیر و کمان‌ها و نیزه و شمشیر‌ها که دستمان دادهاند در برابر تفنگ‌ها و توپخانه مجهز عثمانی‌ها به جایی نخواهیم رسید وسط کار جنگ را رها کردم و با سربازانم از آناتولی به روم گریختم. در روم یک رنسانسی راه‌انداخته بودند که نگو و نپرس. سربازانم از دیدن نقاشی‌ها و مجسمه‌های لخت و عور رومی‌ها گیج و منگ شده بودند و من که یاد دختران لخت و عور باغ زیتون افتاده بودم اشک در چشمانم حلقه زده بود. در فلورانس دورهگردی دیدم که نقاشی‌های قدیمی ‌‌می‌فروخت و پرتره‌ای از دختری بود که خودش را در اسبه‌ریز انداخته بود و هنوز موهایش خیس بود. هزار سکه دادم و نقاشی را خریدم و با سربازانم از بالای کارادنیز به طرف قفقاز حرکت کردیم. به قفقاز که رسیدیم ‌عباس‌میرزا داشت با ‌روس‌ها ‌می‌جنگید. سارای نقاشی را که دید از هوش رفت. به خودش که آمد ‌روس‌ها تا ارس رسیده بودند... این قرارداد که مخلوطی از ترکمنچای و گلستان ‌می‌باشد بین امپراطوری قدرقدرت روس و پادشاهی خاک بر سر ایران منعقد ‌می‌گردد. به موجب این قرارداد، قفقاز دیگر مال شما نیست. بروید با سبیل‌های فتحعلی شاهتان حال کنید... با ارنست ژوبر که از طرف ناپلئون آمده بود و ‌خلیل‌خان[15] و برادرش رستم‌بیگ[16] به تبریز برگشتیم. ژوبر از ‌عباس‌میرزا خوشش آمده بود... در مدت زمان کوتاهی که در خدمت ‌عباس‌میرزا بودم از امور پوچ و یاوه‌گویی خودداری و همواره نکته‌های دقیقی را مطرح می‌کرد. یکبار از سر درد به من چنین گفت... نمی‌دانم این قدرتی که شما را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ مگر جمعیت و حاصلخیزی و ثروت مشرق زمین از اروپا کمتر است؟ یا آفتاب که قبل از رسیدن به شما به ما می‌تابد تأثیرات مفیدش در سر ما کمتر از شماست؟ گمان نمی‌کنم. اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هشیار نمایم.

 

آن سوی اسبه‌ریز

 

دراستانبول قاپیسی خداحافظی کرده و ژوبر و رستم بیگ به خانه میرزاتقیخان که هنوز امیرکبیر نشده بود رفته و من و ‌خلیل‌خان به طرف باغمیشه که هنوز خیابان فرح نشده بود راه افتادیم. در پل بیلانکوه خداحافظی کرده و ‌خلیل‌خان به ‌‌دالی‌کوچه که هنوز کوی شهریار نشده بود رفته و من خسته و گرسنه با نقاشی سارا در دست از پل بیلانکوه و حسنکوچهسی گذشته و از قبرستان قله خودم را به خانه شرف‌الدوله رسانده و در شرشر اسبه‌ریز و صدای پرندگان توتدوغ و عطر گلهای زردی که خانه زیبای کلانترلی‌ها را چون عروسی در میان گرفته بودند از هوش رفته بودم. پیرمردی مثل مجسمه دماغش را به پنجره چسبانده بود و داشت از پشت شیشه دود گرفته خانه کلانترلی‌ها که رو به قله بود با تعجب مرا نگاه ‌می‌کرد و من فهمیدم که پیرمرد همه پایین آمدن و سر خوردن‌های مرا از بالای قله تا پای اسبه‌ریز بدون پلک زدن تماشا کرده است. کس دیگری در آن موقع روز در آن دور و برها نبود و من یادم افتاد که هنوز ناهار نخورده‌ام و با خودم گفتم این یکی دیگر خواب نیست و باید مراقب باشم. از تیرکی که روی اسبه‌ریز انداخته بودند گذشتم و از قسمتی از دیوار که تخریب شده بود وارد حیاط شدم. اطراف استخرها، ساقه‌ها و شاخ و برگهای خشکیده تاکها و بوته گل‌های خشک شده مثل انگشتان لاغر و چروکیده پیرزن‌های قاجاری داشتند بافتنی ‌می‌بافتند. سکوتی به سنگینی سالهایی که بر آن خانه قدیمی ‌گذشته بود داشت زیر خش خش برگهای پاییزی در زیر کفش‌های تابستانی‌ام که هنوز وقت نکرده بودم عوضشان کنم ‌می‌شکست. زیناقولی رفته بود از پستخانه برای شرف‌الدوله، روزنامه ثریا بخرد. یکی از ستونهای عمارت جدا شده و بین زمین و آسمان معلق بود. داخل عمارت همه‌چی از لاستیک ماشین گرفته تا کفش‌های بی لنگه و گلدان‌های خالی و حلبی‌های خالی روغن نباتی قو و شیشه نوشابه پیدا ‌می‌شد. شرف‌الدوله که بار و بندیلش را بسته بود و عازم قفقاز بود پرسید ابراهیم‌قلی چرا تنها آمدی و من دنبال میخی چیزی ‌می‌گشتم و دیواری جایی که نقاشی سارا را بزنم که یکدفعه زمین زیر پایم خالی شد و با کله به زیرزمین خانه کلانترلی‌ها افتادم و از هوش رفتم. به هوش که آمدم قمر دختر ابولقاسم آمده بود از زیرزمین خانه کلانتر برای مادرش عالیه سرکه ببرد.

 

خاطرات زیناقولی

 

شرف‌الدوله ‌می‌گفت زمان شاه اسماعیل صفوی دو سوم تبریز، سنی بودند از ترس شمشیر قزلباش‌ها، شیعه شدند. پدرم ‌می‌گفت چرت ‌می‌گوید. به پدرم میرزاعلیاکبردلاک می‌گفتند. سلمانی بود دندان ‌می‌کشید ختنه ‌می‌کرد آبله ‌می‌کوبید و به تنهایی یک مرکز آرایشی بهداشتی درمانی بود. از کودکی‌هایم جز قشقرق ناخوش‌هایی که پدرم با کلبتین به جان دندانهایشان ‌می‌افتاد چیزی یادم نیست. پدرم از آنطرف و ناخوش از اینطرف، چارچوب درب را ‌می‌گرفتند و آنقدر ‌می‌کشیدند تا دندان در ‌می‌آمد. گاهی هم دو سه تا دندان باهم در ‌می‌آمد که پدرم پول آنها را هم ‌می‌گرفت. پدرم سه زن داشت و من تنها بچه از زن سوم بودم که یک زن صیغه‌ای بود. ملا احمد ‌می‌گفت که چون خطبه صیغه را ملایحیی خوانده صیغه محل اشکال بوده و سالها حلال زاده یا حرام زاده بودن من، محل اختلاف دو ملای ‌‌دالی‌کوچه و سیاوان و نقل محافل مردم باغمیشه در شبنشینی‌های زمستان بود. در باغمیشه آنروز که شناسنامه نبود مرا زیناقولی صدا ‌می‌کردند و من هیچ وقت نفهمیدم که منظورشان زناقلی است یا زناقلو یعنی چیزی در مایه‌های دوقلو و سهقلو. نَسَب پدر بزرگم از طرف پدری به قزلباش‌هایی که از آناتولی آمده بودند و از طرف مادری به گرجی‌هایی که در دامنه‌های قفقاز گاو ‌می‌چراندند ‌می‌رسید و ‌خلیل‌خان که این را فهمید آدم فرستاد که آسمان هم به زمین بیاید ریحان را به من ‌نمی‌دهد پدرم هم آدم فرستاد که مگر دختر قحطی است و من با تمام کندذهنیام دریافتم که میان من و ریحان به‌اندازه تمام سرهایی که قزلباش‌ها بریدند فاصله است. فردا ریحان سر کلاس میرزا حسن چشمهایش پف کرده بود من آنقدر پریشان بودم که برای شرف‌الدوله به جای روزنامه ثریا، روزنامه ملانصرالدین خریده بودم. شرف‌الدوله یقه آهار زده پیراهن سفیدش را درست کرد و گفت اجداد قزلباش تو سر از تن اجداد سنی ‌خلیل‌خان جدا کرده‌اند تو و ریحان چه گناهی کرده‌‌اید. قنبر برادر عین اله خبر آورد که ملامهدی گفته میرزا حسن بابی شده و مردم با سنگ و چوب به جان میرزا حسن افتاده‌اند. ما که رسیدیم میرزا حسن با سر و وضع خونی جلوی نانوایی مش عباس افتاده بود. شرف‌الدوله فرستاد طبیب آوردند و تا چند هفته کلاس‌ها تعطیل بود.

 

قحطی نان

 

شرف‌الدوله، مستوفی دربار مظفری بود. دربار مظفری خرجش بیشتر از دخلش بود. سال  1275 که ناصرالدین شاه را ترور کردند خزانه خالی بود. از بازاری‌های تبریز پول قرض کردند و مظفرالدین میرزا را به تهران فرستادند. سال 1276 نان در تبریز گران شد و مردم ریختند خانه نظامالعلما را که از انبارداران بود غارت کردند. شرف‌الدوله که مسئول ارزاق بود در برابر محمدعلی‌میرزای ولیعهد و امامجمعه که خودشان هم از انبارداران بودند کاری ‌نمی‌توانست بکند. ظهر که به خانه ‌می‌آمدم مش عباس که ‌می‌خواست به کربلا برود برای آنکه پولش حلال باشد مردم را جلوی نانوایی‌اش جمع کرده بود که بدانید و آگاه باشید یک من ما، سه چارک است و این را هم دروغ ‌می‌گفت چرا که سنگی در میانه نبود. مظفرالدین شاه از تهران امین الدوله را فرستاد و امین الدوله که زورش به انبارداران ‌نمی‌رسید شرف‌الدوله را به فلک بست و این کار بر محبوبیت شرف‌الدوله و نفرت مردم از قاجار افزود. شرف‌الدوله در صف اول نیروهای مرد‌می‌قرار گرفت و سال 1285 که مشروطه شد با رای مردم به مجلس بهارستان در تهران رفت. و این همان روزهایی بود که محمدعلی‌میرزا که هنوز در تبریز ولیعهد بود ‌می‌خواست بساط انجمن ایالتی تبریز را جمع کند و ‌نمی‌توانست تا اینکه مظفرالدین شاه مرد و محمدعلی‌میرزا به تهران رفت و به جای پدر بر تخت نشست. روزی که ‌محمد‌علی‌شاه در تهران مجلس مشروطه را به توپ بست یعنی همان تیرماه  1288 عروسی ریحان با قنبر برادر عین اله بود و من رفته بودم از راستهکوچه چای بخرم که لوطیان دوه‌چی ریختند تا انجمن تبریز را خراب کنند اما مردم و مشروطه‌چی‌ها مقاومت کردند و تا چند روز درب باغمیشه بسته بود و من در بازار حرمخانه ‌می‌خوابیدم.

 

تبریز شهر بی‌دفاع [17]

 

‌‌‌‌باقر‌خان و مشروطه‌چی‌ها طرف جنوبی رودخانه اسبه‌ریز سنگر گرفته بودند و نیروهای دولتی و سپاهیان شجاع نظام که از مرند آمده بودند و میر‌هاشم دوه‌چی در طرف شمالی رودخانه بودند. نیروهای ‌‌ستار‌خان هم در محله امیرخیز با لوطیان دوه‌چی ‌می‌جنگیدند. مشروطه که یک روزه در تهران و دیگر شهرها برچیده شده بود در تبریز دوام آورد و ‌محمد‌علی‌شاه بیوک‌خان را با سوارانش فرستاد. بیوک‌خان در محله خیابان از ‌‌باقر‌خان شکست خورد و به باغ صاحبدیوان فرار کرد. باغمیشه دست نیروهای دولتی بود و فردا صبح بیوک‌خان به تلافی شکست دیروز، تمام خانه‌ها و مغازه‌ها و مردم بی دفاع باغمیشه را غارت کرد تا به خانه شرف‌الدوله در محله کلانتر رسید و ابوالقاسم پسر ‌خلیل‌خان را که رفته بود به پشت بام خانه کلانترلی‌ها ببیند چه خبر است با یک تیر کشت و قمر دختر ابوالقاسم را که آمده بود از زیر زمین خانه کلانتر برای مادرش عالیه سرکه ببرد با خودش برد. یک هفته گذشت و از بیوک‌خان کاری جز غارت بر نیامد و ‌محمد‌علی‌شاه رحیم‌خان را فرستاد. روز شانزده تیرماه، رحیم‌خان با سپاه انبوهی به تبریز حمله کرد و بسیاری از مردم از ترس بر سر در خانه‌هایشان بیرق سفید آویختند و مجاهدان خیابان و نوبر با صلاحدید ‌‌‌‌باقر‌خان و نویدهای کنسول روس برای در امان ماندن مردم، تفنگهایشان را زمین گذاشتند. رحیم‌خان با همه سواران قره‌داغ با دبدبه و کبکبه از خیابان‌های شهر گذشته و در باغ‌شمال که در میان شهر و دارای عمارت‌های دولتی بود نشیمن گرفت.

 

ستارخان

 

...سربازانم را پیشاپیش باخته‌ام در جنگی نابرابر

و تو ای آخرین شوالیه من بیش از این درنگ مکن...

 

مشروطه از همه شهرهای ایران و از همه محله‌های تبریز رخت بربسته بود. تنها ‌‌ستار‌خان مانده بود و آن چند مجاهدی که آن شب در خانه ‌‌ستار‌خان جمع شده بودند. ‌‌ستار‌خان کلاهش را برداشت و دستی روی سرش کشید و دوباره کلاهش را روی سرش گذاشت. گلوله‌ای از تفنگ یکی از مجاهدان ناخواسته شلیک شد که به سقف اتاق خورد. ‌‌ستار‌خان آن گلوله را که به هیچ کس نخورده بود به فال نیک گرفت و بلند شد و گفت فردا بایراق‌ها را ‌می‌خوابانیم. فردا صبح ‌‌ستار‌خان با گلوله زد و بیرق روس را که بر سر در یکی از مغازه‌ها بود پایین آورد. مردم که چنین دیدند به وجد آمدند و دور ‌‌ستار‌خان را گرفتند و همهمه شهر را فرا گرفت. ‌‌‌‌باقر‌خان و مجاهدان خیابان و نوبر هم که تفنگ‌هایشان را زمین گذاشته بودند شور و شوق هواداران ‌‌ستار‌خان را که دیدند به تکان آمدند و به باغ‌شمال حمله کردند. رحیم‌خان که از ماجرا بی خبر بود غافلگیر شد و با سوارانش از دیوار پشتی باغ‌شمال فرار کرد و شهر بدست مشروطهخواهان افتاد.

 

نبرد آناخاتون

 

در مهرماه نبرد سختی در ورودی تبریز در محل آجی‌چای بین لشکر عین‌الدوله که در آناخاتون اردو زده بودند و مشروطه‌چی‌ها در گرفت که هفت ساعت تمام ادامه داشت و با آنکه مجاهدان دویست نفر در برابر هزاران نفر بودند توانستند نیروهای این طرف آجی‌چای را از پای در آورند. سربازهای آن طرف آجی‌چای هم از ترس پا به فرار گذاشتند اما هنوز از لشکرگاه عین‌الدوله در آناخاتون گلوله‌های توپ شلیک ‌می‌شد. با رسیدن سربازان فراری به آناخاتون همه لشکر دچار ترس شده و فرار کردند و محاصره تبریز پس از چهار ماه شکسته شد و کبریت و نفت و قند که کمیاب شده بود دوباره فراوان و ارزان شد و مردم دسته دسته به پل آجی‌چای[18] ‌می‌آمدند و شادمانی ‌می‌کردند و همان شب لوطیان دوه‌چی و علمای اسلامیه به باسمنج گریختند و دوه‌چی بدست مشروطه‌چی‌ها افتاد و تعدادی از مجاهدان ریخته و انجمن اسلامیه را که میر‌هاشم دوه‌چی در برابر انجمن ایالتی علم کرده بود آتش زدند. ‌‌ستار‌خان یک ملا و یک گورکن و یک مرده شور فرستاد تا کشته‌های سپاه ماکو را دفن کنند و قبرستانی در اینور پل آجی‌چای پدید آمد.

 

جنگ هکماوار

 

جنگ در آذرماه شدت گرفت. صمد‌خان با سواران مراغه از غرب حمله کرده و قراملک را تصرف کرد و از آنجا به هکماوار[19]  یورش برد و رحیم‌خان با تفنگ‌چی‌های قره‌داغ، الوار را تصرف کرده راه آذوقه را بست. علیخان هم با سه تیر‌هایی که مظفرالدین شاه از فرانسه خریده بود و توپ‌های جدید و مسلسل‌های شصت تیری که دست قزاق‌ها بود از شرق حمله کرد و هکماوار در یک جنگ سخت و خونین بدست صمد‌خان افتاد. پس از جنگ هکماوار و غارت صمد‌خان که جنگ تا  کوچه پس کوچه‌ها رسیده بود شور عجیبی میان جوانها افتاد و همه داوطلب شده بودند که مجاهد شوند.

 

علف و مشروطه

 

از بهمن ماه باسکرویل که یک جوان بیست و سه ساله آمریکایی بود و در مدرسه مموریال تبریز تدریس ‌می‌کرد جوانها را در حیاط  ارک جمع ‌می‌کرد و فنون نظا‌می‌ یاد ‌می‌داد. من و قنبر هم ‌می‌رفتیم و همانجا بود که من عاشق تامارا شدم. تزارها در انقلاب روسیه پدر و مادر تامارا را کشته بودند و تامارا به هوای مشروطه با مجاهدان قفقازی از مرز جلفا گذشته و به تبریز آمده بود. تامارا خاطرخواه باسکرویل بود اما باسکرویل در نبرد شامغازان کشته شد. دخترهای باغمیشه فرش نفیسی بافتند و برای مادر باسکرویل در آمریکا فرستادند و من و تامارا سر قبر باسکرویل نشسته بودیم علف ‌می‌خوردیم یعنی آنروزها همه علف ‌می‌خوردند و چیز دیگری نبود برای خوردن و شهر نزدیک ده ماه بود که در محاصره بود. و ما واقعا علف خوردیم، نه مثل الاغ‌ها و نه مثل گاو و گوسفند‌ها. ما علف خوردیم مثل مجاهدانی که برای آزادی ‌می‌جنگیدند. ما زبان نفهم نبودیم. آنها زبان ما را ‌نمی‌فهمیدند. و هنوز هیچ چیز بی سر و ته نبود.

 

سالدات‌‌‌ها

 

‌محمد‌علی‌شاه که با شنیدن سرکوب آزادیخواهان در استانبول دل گرم شده و به گرسنگی و تسلیم شدن تبریزی‌ها امید بسته بود به قولی که به کنسولهای روس و انگلیس برای رساندن آذوقه به تبریز داده بود عمل نکرد و با تمام مراقبت‌هایی که ‌‌‌‌ستار‌خان ‌می‌کرد تا بهانه بدست ‌روس‌ها نیفتد خبر رسید که سالدات‌های روس از مرز جلفا گذشته و به تبریز ‌می‌آیند. سالدات‌ها به کوچه و بازار ریخته تفنگ و فشنگ از مردم گرفته و از پول و ساعت هم چشم نپوشیدند. مجاهدان شکیبایی نموده خشم فرو ‌می‌خوردند و مردم از دور و نزدیک دندان بهم فشرده جز خاموشی چاره ‌نمی‌شناختند. ‌روس‌ها در محلات هم سنگر‌ها را با دینامیت برانداخته و چه بسا در این میان خانه‌های پیرامون را هم ویرانه ‌می‌نمودند. ‌روس‌ها دنبال بهانه بودند تا تبریزی‌ها را به خشم بیاورند و آنان را به جنگ برانگیزند و بیدرنگ دسته‌های سپاه را از قفقاز ریخته شهر را کشتار کرده مجاهدان را از ریشه براندازند و پای خود را در آذربایجان استوارتر گردانند. آنچه تبریز را در آن هنگام نگه داشت فراخحوصلگی ‌‌‌‌ستار‌خان و ‌‌‌‌باقر‌خان و دور اندیشی انجمن ایالتی بود.

 

پارک اتابک

 

سال 1289 مجلس مشروطه در قانونی لقب سردار ملی و سالار ملی را به ‌‌ستار‌خان و ‌‌باقر‌خان اهدا کرد و از هر دو خواست برای دریافت این حکم که بر لوحی نقره‌ای ثبت شده بود به تهران بیایند. چون ‌‌‌‌ستار‌خان و ‌‌‌‌باقر‌خان به تهران رسیدند انبوهی بر سر ایشان گرد آمدند ولی خود آنان حال روشنی نداشتند و ‌نمی‌دانستند چه بکنند و با چه دسته‌ای همراه باشند و از درون دلها آگاه نبودند. مردانی که به کشتن و کشته شدن خو کرده و جز مردانگی و جانبازی شیوه‌ای نشناخته در برابر این نیرنگها همچون پلنگ بیابان بودند که به کوچه‌های پیچاپیچ و بن بست شهری افتد و راه چاره را گم کند[20]‌. هنوز مراسم جشن‌ها به پایان نرسیده بود که خبر خلع سلاح رسید و از مجاهدان خواسته شد سلاحشان را تحویل بدهند یاران ‌‌ستار‌خان از پذیرفتن این امر خودداری کردند. به تدریج مجاهدان دیگری که با این طرح مخالف بودند به ‌‌ستار‌خان و یارانش پیوستند و این امر موجب هراس دولت مرکزی شد... اصلا در پارک اتابک بودی یا نبودی!؟ که مشروطه‌چی بیتفنگ ‌نمی‌شود که ده ماه علف خوردیم و تسلیم نشدیم و آن‌وقت از تبریز پا شدیم اینهمه راه آمده‌ایم که تفنگهایمان را بدهیم و مشروطه را دو دستی تقدیم شما کنیم و دست از پا درازتر برگردیم که چه. که تامارا چه بگوید اصلا همین گاومیش‌های گل‌احمد چه جوری نگاهمان ‌می‌کنند نه ‌‌زخمی ‌نه تفنگی که مردم همه بدوند به دنبالتان برایتان هورا بکشند که چه... قوای دولتی، که جمعاً سه هزار نفر ‌می‌شدند به فرماندهی یپرمخان، باغ اتابک را محاصره کردند و پس از چند بار پیغام، هجوم نظامیان به باغ صورت گرفت و جنگ بین قوای دولتی و مجاهدان آغاز شد. در این جنگ قوای دولتی از چند عراده توپ و پانصد مسلسل شصت تیر استفاده کردند و به فاصله چهار ساعت سیصد نفر از افراد حاضر در باغ کشته شدند. ‌‌ستار‌خان راه پشتبام را در پیش گرفت، اما در مسیر پله‌ها در یکی از راهروهای عمارت تیری به پایش اصابت کرد و مجروح شد.

 

ثقه الاسلام

 

در این روزها که مردان سیاست داشتند مشروطه را در تهران میان خودشان شقه شقه ‌می‌کردند انفجاری ناگهانی تبریز را لرزاند. مجاهدان پس از دو سال و هشت ماه دوباره اسلحه بدست گرفتند و با نیروهای روس جنگیدند. آنها با تعصب و بی باکی ناشی از خشم و نفرت ‌می‌جنگیدند. اشغالگران که تا آن روز بر مردم بی‌دست و پا چیرگی مینمودند ناگاه خود را در میان آتش یافتند. ‌روس‌ها در باغشمال محاصره شدند. جنگ چهار روز ادامه یافت و  نزدیک به هشتصد و پنجاه سالدات و قزاق در کوچه پس کوچه‌های شهر به خاک و خون افتادند.ورود پنج هزار نیروی روسی و تاختن آنها به تبریز ماجرا را خاتمه داد. ‌‌روس‌ها شهر را زیر آتش سنگین توپخانه گرفتند و تبریز را به اشغال نظا‌می ‌در آوردند و صمدخان شجاع الدوله را که دشمنی دیرینه‌ای با مشروطه داشت بر جان و مال مردم مسلط کردند. احکام اعدام صادر و چوبه‌های دار بر پا گردید. رهبران مذهبی و آزادی خواهانی چون ثقه الاسلام، شیخ سلیم، حاجی علی دوا فروش و حتی دو پسر نوجوان علیمسیو بر دار شدند.

 

صمدخان

 

فرمانروایی صمد‌خان بر آذربایجان تا دو ماه پس از آغاز جنگ جهانی ادامه یافت. آدم کشی‌ها و شکنجه‌های وحشیانه افراد صمد‌خان به مراتب از درنده خویی‌های سربازان روس بیشتر بود. صمد‌خان حتی از برگزاری انتخابات دوره سوم مجلس در آذربایجان جلوگیری کرد و مجلس سوم بدون حضور نمایندگان آذربایجان تشکیل یافت. صمدخان شرف‌الدوله را دستگیر و به باسمنج فرستاد. سالهای سختی بود. عباسقلی در شکم تامارا بود که ‌روس‌ها جنگ جهانی را نیمه کاره گذاشتند و رفتند. عباسقلی که بدنیا آمد علف هم برای خوردن پیدا ‌نمی‌شد.

 

قحطی بزرگ

 

ارتش متفقین همه گندمها را با قیمت بالا از کشاورزان خریده و برای سربازان خود احتکار کرده بود و قیمت گندم از خرواری چهار تومن به چهارصد تومن رسیده بود و مردم سگ‌ها و گربه‌های مرده را ‌می‌پختند و ‌می‌خوردند و در این میان کلاغ و موش و خر هم استثنا نبودند. در خیابانها و کوچه‌ها اجساد چروکیده زنان و مردان روی هم ریخته بود و در میان انگشتان چروکیده‌‌شان مشتی علف یا ریشه‌هایی که از مزارع کنده بودند تا گرسنگی را تاب بیاورند دیده ‌می‌شد. زن‌ها نوزادان خود را سر راه ‌می‌گذاشتند. کودکان لخت که فقط پوست و استخوان بودند در گوشه و کنار شهر با سگ‌ها بر سر اجساد و زباله‌ها درگیر ‌می‌شدند. مردم حتی دانه‌ها را از خیابانها جمع ‌می‌کردند تا زنده بمانند. دیگر مردگان را کفن و دفن ‌نمی‌کردند و توانگران دست بینوایان را ‌نمی‌گرفتند و کسی از گرسنگی مردن خویشان و همسایگانش پروایی نداشت. گرسنگان که نای راه رفتن و حرف زدن نداشتند چهار دست و پا با چشمهای گود افتاده که دیگر شباهتی به انسان نداشتند در کوچه و بازار راه ‌می‌رفتند و برای لقمه‌ای نان التماس ‌می‌کردند. گرسنگی و بیماری جان خیلی‌ها را در این سالها گرفت... زیناقولی پدر عباسقلی، فاطما‌باجی زن عین اله، ریحان[21] دختر ‌خلیل‌خان، طوطی بیگم مادر علویه و خیلی‌های دیگر که همه‌‌شان را در قبرستان قله به خاک سپردند.

 

تامارا

 

و اینک منم. تامارا. نشسته در پله اول. در آستانه خانه عباسقلی. دارم برای خودم فکر میکنم. و همینجور که دارم فکر میکنم کلمات هم نوشته میشوند. زیناقولی مرده است. در ‌‌دالی‌کوچه همه مردهاند. من پانزده سالم بود که به تبریز آمدم. به عشق ‌‌ستار‌خان. این عنکبوت‌ها همان عنکبوت‌ها نیستند. شاید نوه‌هایشان باشند. ابراهیم‌قلی هر روز ‌‌آن‌ور حیاط با ماشین‌های جوراب بافی عباسقلی ور ‌می‌رود. من جای فضه زن ابراهیم‌قلی[22] بودم با خاک‌انداز مسی سلطنت ‌می‌کوبیدم به سر آی‌پارا تا اینقدر از مرحوم گل‌احمد نور به قبرش ببارد تعریف نکند. بنده خداها به جای ناهار و شام، گل‌احمد ‌می‌خورند. نصراله برای سلطنت خواستگار فرستاده است. تشت مسی از دست سلطنت روی سنگ‌های حیاط ‌می‌افتد و کفترهای علی‌اشرف از لب حوض ‌می‌پرند. سلطنت اگر بداند من این حرفها را نشسته‌ام برای نورالدین ‌می‌گویم... اصلا هیچ چی. عباسقلی روزی که مرد یک حلبی پول نقره داشت که سلطنت ‌نمی‌دانم چکارشان کرده است. جمعه‌ها با نورالدین به دستمالچی[23]  ‌می‌رویم. چوبی بر ‌می‌دارم و ادای ساز زدن عین اله[24]  را در ‌می‌آورم و اکرم و شهناز ‌می‌خندند. نورالدین به ‌مدرسه ‌‌‌هاشمی‌ می‌رود. من که از قفقاز آمدم تبریز در محاصره بود. شبانه از آجی‌چای گذشتیم و به خانه زنی بنام طوطی بیگم رفتیم. خانه طوطی بیگم در چای‌قیراغی بود. وسط باغی بزرگ در کنار اسبه‌ریز. شب‌ها چای‌قیراغی ترسناک بود. از مسجد میررسول تا به خانه طوطیبیگم ‌می‌رسیدم قلبم از جا کنده ‌می‌شد. صدای خش خش برگها و صدای شرشر اسبه‌ریز و صدای اسب سالدات‌ها. دیر که ‌می‌کردم طوطی بیگم دخترش علویه را با فانوس سر کوچه ‌می‌فرستاد. یکبار دو سالدات روس دنبالم کردند و اگر زیناقولی نرسیده بود خدا ‌می‌دانست چه بلایی سرم ‌می‌آمد. زیناقولی دو سرباز روس را در اسبه‌ریز انداخت و مرا سوار اسب به خانه‌‌شان برد. همین خانه عباسقلی که غضنفر، داستانش را ‌می‌نویسد.



[1] کوهی سرخ رنگ در شمال تبریز که ائینالی و عینال زینال هم می‌گویند. قبر عونبنعلی و زیدبن‌علی در مسجدی بالای کوه است.

[2] رودخانه اسبهریز شاخه شمالی مهرانرود یا قوریچای است که از روستای لیقوان در دامنه کوه سهند می‌آید. این دو شاخه پس از پیوستن به همدیگر در محله پل‌سنگی از وسط تبریز می‌گذرند و در غرب تبریز به رودخانه آجی چای که از پشت عینالی می‌آید می‌پیوندند و به دریاچهارومیه‌ می‌روند.

[3]  قله اخی‌سعدالدین

[4] شرف‌الدوله نماینده تبریز در مجلس مشروطه بود و پیش از آن، کدخدای باغمیشه و کلانتر تبریز و پیش از آن مستوفی دربار مظفر‌‌الدین میرزا.

[5]  از سال 1330 تا سال 1360 این خانه زیبا را به ‌مدرسه‌‌‌هاشمی اجاره دادند و الان که سی و چند سال است متروکه رها شده است.

[6] کلانترلی‌ها از اعیان تبریز بودند که در خانه کلانتر زندگی می‌کردند‌. شرف الدوله و پدرش حاج کلانتر که نسل اندر نسل،  کلانتر تبریز بودند. قبله‌علی ‌می‌گوید... عباس‌میرزا که به تبریز ‌می‌آمد، حاج کلانتر، پدر شرف الدوله، هر صد قدم یک گوسفند جلوی پایش قربانی ‌کرده بود.  به پل قاری که ‌رسیده بودند ‌عباس‌میرزا چند بار ‌پرسیده بود: حاج کلانتر چه ‌می‌خواهی؟ و هر بار پاسخ ‌شنیده بود سلامتی امیر. عباس‌میرزا دستش را بلند ‌کرده بود و زمین‌‌‌های شمال اسبه‌ریز را نشان داده بود تا قباله‌اش را بنام حاج کلانتر کنند. خان‌کیشی می‌گوید:کلانترلی‌ها با احداث قنات و باغ و بستان و حمام و مسجد و بازارچه و مدرسه در این چند وجب خاک، تفرجگاه زیبایی ‌می‌سازند و اسمش را باغمیشه ‌می‌گذارند.

[7]  از روستای ونیار اکنون تنها ویرانه‌‌‌هایی در جاده قدیم اهر باقی است. 

[8]  جبرئیل شوهر آی پارا در جنگ آناخاتون کشته شده بود.

[9] رودخانه‌ای که از اطراف سبلان می‌آید و از شمال کوه عینالی و روستای ونیار می‌گذرد و در غرب تبریز بعد از پیوستن به رودخانه اسبه‌ریز به دریاچه ارومیه می‌ریزد.

[10] سویوتلوق درختان بیدی بود که در دامنه کوه دند آن طرف رودخانه آجی‌چای کاشته بودند.  آن روزها که هنوز آسایشگاه بابا‌باغی نبود جذامی‌ها را آنجا نگه می‌داشتند.

[11]  میرزاعبداله مردی بود بلند قد با چشم و ابروی سیاه که به حساب و کتاب کاروانسرای آراکوچه می‌رسید.  دست و پا شکسته، روسی بلد بود.  کمونیست بود  و سال 24 که پیشه وری آمد فدایی شد.

[12] فضه دختر لوطی حسن بود.  لوطی حسن در دعوای ‌دالی‌کوچه‌ای‌ها با آراکوچه‌ای‌ها کشته شده بود و سلطنت با خودش فضه را هم به خانه عباسقلی آورده بود.

[13] ‌‌ می‌خواستم بنویسم دهان گشادش که ننوشتم.

[14]  قرون وسطی با فتح روم غربی (ایتالیا) توسط گت‌‌ها یا بربرها یا ژرمن‌‌ها در قرن پنجم میلادی شروع و با فتح روم شرقی یا همان قسطنطنیه یا بیزانس توسط ترکان در سال 1453 یا قرن پانزده میلادی که شروع رنسانس است پایان می‌یابد‌. زبان روم شرقی‌‌، زبان یونانی و زبان روم غربی‌‌، زبان لاتین بوده است. از قرن یازده میلادی بتدریج زبانهای انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی جانشین زبان لاتین شده است.

[15]  خلیل‌خان، تاجر چای در قفقاز بود. تزارها مال التجاره‌اش را غارت و زنش سارا را کشته بودند. یک پسر و دو دختر داشت بنام‌‌‌های ابوالقاسم، شاه صنم و ریحان.

[16]  رستم بیگ جد کلنل محمدتقی خان پسیان بود که بعد از عهدنامه ترکمنچای و جدایی شهرهای قفقاز از ایران زندگی زیرسلطه بیگانگان روس را برنتابید و به تبریز مهاجرت کرد.

[17]  برگرفته از کتاب تاریخ مشروطه کسروی و نوشته‌‌‌های دیگر بزرگان با کمی دخل و تصرف.

 

[18]  پل آجی‌چای بعد از میدان آذربایجان کنونی نرسیده به سه راهی آناخاتون و باباباغی قرار دارد.

[19]  حکم آباد هم می‌نویسند.

[20]  این متن از اینترنت اقتباس شده که همچون موارد مشابه ماخذ آن ذکر نشده و بدلیل زیبایی با کمی دخل و تصرف در داستان آمده است. نویسنده.

[21]  ریحان یک پسر و دو دختر داشت: قربانعلی، آسیه و آیپارا.

[22]  ابراهیم قلی و عمه‌اش آی پارا از روستای ونیار به خانه عباسقلی آمده بودند. آی پارا، بیوه گل‌احمد بود. آسیه خواهر آی پارا، زن اول عباسقلی بود‌. آسیه و آی پارا هر دو نازا بودند‌.

[23]  باغی بزرگ در شمال باغمیشه که مردی بنام دستمالچی از کلانترلی‌ها خریده بود‌. حمزه علی و پدرش گل احمد، باغبان این باغ بودند. 

 


امیرقاسم دباغ
۳۱ خرداد ۹۶ ، ۰۸:۳۸

عبدول‌امل ناغیلی

 

بیر گون واریدی بیر گون یوخیدی آلّاهدان سوْوای هئچ کس یوخیدی. بیردانا پادیشاه واریدی. اوْنون اوچ قیزی واریدی، قیزلار قالیپ ائوده یئکلمیشدی. بیرگون قیزلار دئیللر کی پادیشاه، قبله عالم ساغ اوْلسون، بیزی وئر اره. پادیشاه دئدی، باش اوسته، وزیری چاغیردی دئدی صاباح خیاوان سولانسین، سوپو رولسون، منیم قیزلاریم گئتسین آلما آتسین. صاباحینا وزیرینن وکیل خیاوانی سولادی سوپوردی قیزلار گئتدی آلما آتدی. بؤیوک قیز آتدی گئتدی دوشدی وزیرین دامینین اوستونه، اوْندان کیچیک قیزآتدی گئتدی دوشدی وکیلین دامینین اوستونه، لاب کیچیک قیزدا آتدی گئتدی دیدی قره داشا قاییتدی، بیرده آتدی یئنه گئتدی دیدی قره داشا قاییتدی، اوچینجی ده گئتدی دوشدی چؤل بیابانا. دئدی باجی سیزین یئریز بیلیندی، سن وزیرین ائوینه گئده جاقسان، سن ده وکیلین، من ده گئدیم گؤروم باشیما نه گلیر. قیز گئتدی، آز گئتدی چوخ گئتدی بیر قدیر یول گئتدی بیردن گؤردی بیر دانا قورد گلیر، اوْتدی آغلادی دئدی وای وای قورد ییین جانیم وای. دئمه اوْدا قورد دئیر،عبدول‌امل دیر، گیریب قورد جیلیتینه. قورد گلدی دئدی قیز نییه آغلیرسان قیز جواب وئرمه دی، دئدی من نن قورخورسان، قیز دئدی هن، دئدی من قورد دئیره م، سئحر اوخودی قورد جیلیتیندن چیخدی، دئدی مننن قورخما من سئحر اوخورام قورد جیلیتینده دولانیرام قورد سوروشدی سن بوْردا نه ائدیرسن قیز دئدی بئله آلما آتمیشیق منیم باشیمین موصوبتی بوْدی. عبدول‌امل دئدی من سنی آپاریرام ائویمیزه آمما بیر دانا شرطیم وار. قیز دئدی نه مه نه، عبدول‌امل دئدی منیم ننه م دئودیر گه ره سؤزوندن چیخمیاسان، سؤزوندن چیخسان سنی یییر. قیز دئدی من گلمیرم عبدول‌امل دئدی من ننه می آند ایچدیررم ننه م منیم جانیما آند ایچسه سنی یئمه‌ز. عبدول‌امل بوْ قیزا سئحر اوخودی قیز اوْلدی بیر دانا آلما، آلمانی قویدی جیبینه گئتدی گیردی ائوه. دئو دئدی، عبدول‌امل، آدام مادام ایسی گلیر شاققلی بادام ایسی گلیر عبدول‌امل دئدی ننه داغدا داشدا یئمیسن دیشیوین دیبیندن ایسی گلیر، یئنه دئو دئدی، عبدول‌امل، آدام مادام ایسی گلیر شاققلی بادام ایسی گلیر دئدی ننه داغدا داشدا یئمیسن دیشیوین دیبیندن ایسی گلیر اوچ دؤرد یول ائله بوجور دئدیلر آخیرده عبدول‌امل دئدی، ننه آند ایچ کی ایشین اوْلماز دئو دئدی عبدول‌امل جانی ایشیم اوْلماز. عبدول‌امل سئحر اوخودی آلما اوْلدی قیزی قویدی یئره دئو باخیر قیزا آمما دینه بیلمیر عبدول‌امل دئدی ننه بوْمنیم باجیم سنین قیزین بوْندان مغایات اوْل کی منیم جانیما آند ایچمیسن، دئو داها اونی یئمه دی. گونلرین بیر گونونده دئو گئدیر دی باجیسی گیله، دئدی قیز من گئدیرم خالان گیله من گلین جه ن بوْ حیاطی ائله سولییه جاقسان ائله سوپوره جاقسان، گلم گوره م زیبیل وار یا یئرین سویو قورویوب منم سن. دئو گئتدی، قیز سوپوردی یئل گتیردی زیبیل لدی هر نه ائلدی اوْلمادی اوتدی آغلادی، عبدول‌امل گؤیدن گئچیر دی گوردی بو قیز آغلییر، دوشدی دئدی قیز نه یه آغلیسان، قیز دئدی حیاطی سوپورورم زیبیل اوْلور، سولییرم قورویور. عبدول‌امل دئدی کی سن دئنن عبدول‌امل یاغیشی گل گل، گئت گئت عبدول‌امل یئلی گل گل، گئت گئت قیز دا بو سئحری اوخودی، دئو گلدی دئدی قیز سولادین سوپوردون، قیز دئدی بلی، دئو گیردی ائوه گوردی هر یئر سولانیب سوپورولوب دئدی آی قیز هئلی دی های هئلی دی عبدول‌امل فئلی دی دئو دا قیزی یییه بیلمه دی. بیر گون ده دئو گئدیر دی باجیسی ائوینه قوورما قازانین قویدی اوْجاغین اوستونه دئدی قیز من گلین جه ن بو قازانا آغلیه جاقسان گؤزوون یاشینن دولسون. قیز باشین ایمیشدی قازانا آغلیردی عبدول‌امل گویدن گئچیر دی گؤردی قیز آغلیر دوشدی گلدی دئدی قیز نه یه آغلیرسان دئدی ننه ن دییب آغلا بوْ قازانی دوْلدور. عبدول‌امل دئدی دور ایاغا بئش، آلتی دوْلچا سو گتیر تؤک قازانا دوْلسون بیر ایکی سیخما دا دوز آت ایچینه، ننه م سوروشسا دئنن آغلییب دوْلدورموشام. دئو گلدی دئدی قیز! آغلادین دوْلدوردون؟ قیز دئدی بلی، دئو دئدی هانی؟ گئچدی ائوه قازانی گوردی، دئدی آی قیز هئلی دی های هئلی دی عبدول‌امل فئلی دی یئنه دئو قیزی یییه بیلمه دی. بیر گون دئو گئتدی باجی‌سی گیله، دئدی باجی، من گئدیره‌م قیزی یوللی یه جاقام ماهنا قوطوسونا، سن قیزی توت یئ، دئو گلدی ائوینه. صاباح اوْلدی، دئو قیزا دئدی گئت خالان گیلدن سازاندئینن وازاندانی آل گتیر قیز دئدی سازاندئینن وازاندا نه مه نه دی، دئو دئدی دا سنه نه من دییرم اوغلومون طویودی گئت دئنه خالا، ننه م دیییر سازاندئینه‌ن وازاندانی وئرسین. قیز دوردی گئتدی،آز گئتدی چوخ گئتدی بیر قدیر یوْل گئتدی، سونرا اوْتدی آغلادی، گئنه عبدول‌امل گئچیر دی گلدی قیزا دئدی نه یه آغلیر سان، قیز دئدی دئو منی ماهنا یوللویور، خالان منی یییه جاق. عبدول‌امل اوچ دانا کاغاذ وئردی قیزا، دئدی گئده جاقسان بیردانا قره سو گوره جاقسان بیرین آچاجاقسان سووا دئیه جاقسان به به عجب گولابتون دی سونرا بولانلیق سو گؤره جاقسان، بیرین ده آچاجاقسان اوْ سوْوا، دئیه جاقسان به به عجب سوْدی، گئده جاقسان آغ سوْوا یئتیشه جاقسان، کاغاذی آچاجاقسان سوْوا، بیر قورتوم دا ایچه جاقسان دئیه سن به به عجب شیرین شربت ایمیش، گئده جاقسان گوره سن آرواد الینن چؤره ک یاپیر اوْنا ایلپیته وئره جاقسان، کیشی ساققالینن یئری سوپورور اوْنا سوپورگه وئره جاقسان، آچیق قاپینی باغلیه جاقسان، باغلی قاپینی آچاجاقسان، یئتیشه سن خالانین ائوینه. قیز گئتدی سولاری یئر به یئر ائله دی آروادا ایلپیته وئردی، کیشی یه سوپورگه وئردی، آچیق قاپینی باغلادی، باغلی قاپینی آچدی، خالا گیله یئتیشدی، خالا دئدی قیز نه یه گلمیسن؟ قیز دئدی کی ننه م دیییب سازاندئینن وازاندانی وئرسین دئو گئتدی تون تون دی تون تون دی بیر دانا کیبریت قوطوسونا ایکی دانا میلچه سالدی گتدی وئردی قیزا، دئدی ایتیرمه‌ها آپار وئر ننه وه، قیز دئدی بس آخی سازاندئینن وازازاندا...؟ دئو دئدی دا سنه نه سن بونی آپار وئر. دئوین یادیننان چیخدی قیزی یئسین. قیز ایکی قاپینی گئچمیشدی اوچونجی قاپیدا دئوین یادینا دوشدی کی من قیزی یییه جاقیدم، دئدی قیز دور اوْردا سؤز دیییرم، قیز بیلدی گوتورولدی قاشدی، دئو دئدی قاپی اوْنو توت، قاپی دئدی من آچیقیدیم منی باغلییب، دئدی قاپی اونو توت، قاپی دئدی نه یه من باغلیدیم منی آچیب، دئو دئدی کیشی اوْنوتوت، دئدی من ساققالیمینان یئری سوپوروردوم منه سوپورگه وئریب، دئدی آرواد اوْنو توت، دئدی منه ایلپیته وئریب، سولارا دئدی اوْنو توتون، سولارین بیری دئدی منی ایچیب دییب عجب شیرین شربت ایمیش، بیری دئدی مه نه دییب عجب سوْدی، بیری ده دئدی مه نه دییب عجب گولابتون دی. دئو قیزی توتانمادی، قیزدا قاشدی گئتدی، گئتدی بیر داغین اته اینده اوْتدی دئدی یخه م قوتولدی، آچیم گوروم بوْنون ایچینده نه مه نه وار، قوطونی آچاندا ایکی دانا میلچه اوچدی گئتدی، قیز باشلادی آغلاماقا کی من نه دییه جاقام، نه مه نه وئره جاقام. عبدول‌امل یئنه گئچیر دی، گلدی دئدی نه یه آغلیرسان، خالانین ائوینه گئتمه دین، قیز دئدی گئتدیم آمما سازاندئینن وازاندییه مه نه بونی وئریب. آچدیم گؤره م ایچینده نه مه نه وار، میلچه‌‌‌‌‌لر اوچدی گئتدی. عبدول‌امل سئحر اوخودی میلچه‌‌‌‌‌لر گلدی گیردی قوطویه، دئدی دا آشما، آپار وئر ننیه، قیز گئتدی، دئو گوردی کی قیز گلدی، دئوین گؤزلری دوْمبالدی، دیشلری قیجیلدی، سوروشدی هانی؟ قیز قوطونی وئردی، دئدی خالا مه نه بوْنی وئردی، دئو قوطونی آلدی دئدی، هئلی دی های هئلی دی عبدول‌امل فئلی‌‌‌‌دی دئو داها قیزی یییه بیلمه دی، گونلرین بیر گونونده ده دئو اؤلدی، عبدول‌امل ده قیزی اؤزونه خانیم ایله دی. یئدی یئدی یئرینه یئتیشدی، گویدن اوچ آلما دوشدی، بیری منیم، بیری سنین، بیری ده ناغیل دییه نین.


ناغیل دئیه ن... جمیله جعفری فلاحی نژاد

مکتوب ائدن... پروانه اسکندر جعفر زاده



امیرقاسم دباغ


 

  1


 


احمد کانادانی قاشیغینان آچار پاققیلدار قاپاغی گئدر دَیَر سقفه رخشنده ساواشار. رخشنده‌نین ایکی دانا قیزیل ‌دیشی وار. من قورخاندا رخشنده قره خک‌اندازی قیزدیرار قورخولوغومو گؤتورر...


گؤزلریمی یومارام  حکیمه چادیراسینی چکر اوءستومه. رخشنده بیر قاشیق دوزو بیر ایستکان سودا چالخالار  تؤکر خک‌اندازا چیسیلدار. نه‌یه اوخشاسا دئیَر اوندان قورخموسان...


ـ ایته اوخشویور


ـ یوخ بابا... قره‌پیشیک دی


احمد بادی ‌توءفنگ آلیب قره‌پیشیکی وورسون...


ـ وورما سن‌آللاه... حئیوان دی.


ـ گوءناه دی. ایشین اولماسون. قره‌پیشیک، سئیید اولار.


 


قره‌پیشیک، قره‌آغ‌قویروغو یئییب‌دی. قوش‌لارین هره‌سی‌نین بیر آدی وار...


ایاق‌لی... دیمدیک‌لی... قره‌آغ‌قویروق...


احمد ایاق‌لی‌نی اوءچ ‌یول ساتیب گئنه‌ده قاییدیب. نصیر دئییر دؤلت قوش‌لاری توتور. ایکی ‌یول قوش یوواسینی اوچوردوب احمد تازادان دوءزلدیب.


 


2


 


ائو شخته‌خانادی. شوءشه‌لر دونوب حیط گؤرسَنمیر. اوتورموشام سویوق اوتاق‌دا خط‌لریمی یازیرام. عاباسقولو دوواردا عکس‌دن اَییلیب باخیری. آز قالیر قوپسون دوءشسون یئره. من باخاندا گوءلور اکرم گلن‌ده میجسمه کیمین اؤزونو توتور. بوغ‌لاری اوزانیب آز قالیر گیرسین آغزینا. بو حیط زیناقولودان یئتیشیب عابّاسقولویا.


احمد حیطده قاردان‌آدام دوءزلدیب. حیطین شیری دونوبدو. اکرم گئجه‌دن دهلیزده میس آفتاهادا سو قویوب. تامارا آمباردا دولچا قویوب دای موءستراحا گئتمیر. دولان‌دا آپاریر بوشالدیر کردی‌یه. یحیا دئییر کود دو خالیص ویتامین دی.


نورالدین موءرَخصی‌یه گلیب. قره پوتونلاری آستانادا‌ دی. دابان‌لاری چاتدا‌ییب. اوتوروب پیل‌له‌ده رخشنده پیی وورور.


مدرسه‌میز دوءنیانین اوباشیندا. اوشاقلار زوءوولداق اوچور. قار گوءل‌له‌سی آتیرلار. نورالدین یاپیشیب الیمدن. دای اوشاقلاردان قورخمورام. دای هئچ‌کس منی وورا بیلمز. دستمالچی‌لار دیککینده نورالدین ییخیلیر. من ‌ده ییخیلیرام. قهرمانیم گوپبولتوینان بولوت‌لاردان دوءشور یئره. اکرمین ناغیلی یادیما دوءشور...


بیرگوءن قاری‌ننه بوزدا ایاغی زوءودو ییخیلدی. دئدی بوز سن نه ظالیم ایمیش‌سن؟ بوز دئدی... من ظالیم اولسا ایدیم گوءن منی اریتمز ایدی. قاری‌ننه دئدی گوءن سن نه ظالیم ایمیش‌سن؟ گوءن دئدی... من ظالیم اولسا ایدیم بولوت منیم قاباغیمی کسمز ایدی. قاری‌ننه دئدی بولوت سن نه ظالیم ایمیش‌سن؟ بولوت دئدی من ظالیم اولسا ایدیم یاغیش من‌دن یاغماز ایدی...


 


3


 


نورالدین سردشت‌دن منه جنگی هواپیما گتیریب. ‌دؤرت دانا قلمی باطری یئییر. یحیا دئییر اِف‌ـ‌چهارده دی. اکرمه بولوز دامن گتیریب. رخشنده‌یه قره قیرمیزی چرقد، تامارایا ایپ‌جوراب، حکیمه‌یه بیر جوءت گوءشوارا، احمده سئیکو ساعات، نصیره ‌ده نارینجی قوندارا.


ساعات آخشام بئش‌دی. مچیدین بولندگوسو با نوای‌کاروان سالیب. یحیا بیردانا اؤزونه تی‌تاب آلیب بیردانا دا منه. اوتورموشوق مش‌کریم‌عمی‌گیلین دربندی‌نین پیل‌له‌لرینده...


دوواردا بنی‌صدرین عکسینی چکیب‌لر سونرا دا قارالا‌ییب‌لار. مش‌احدباققال اوتوروب توءکانین سککی‌سینده. مچیدین قاباغیندا ‌‌اوشاقلار آشیق اوینویور. صفوره‌نین بالا اوغلو منتش سوءرور آغزی‌نن ‌ده سیگینال چالیر. نورالدین نامه‌ده یازیب ‌کی سردشت‌دن وئریب‌لر تیکابا. احمد مش‌احد‌دن منه کیت‌کت آلیب الیم‌آغزیم ککو اولوب یحیا نه ‌قدر باخیر وئرمیرم.


بو دربندین دیبی عاباسقولو ‌حیطی‌دی. عاباسقولو اؤلن‌ده ایکی برنی گوءموش ‌پولو وار ایدی. بیری‌نی بَمبل‌ آلما‌ آغاجی‌نین آلتیندا گیزلتمیشدی بیرینی ‌ده توت ‌آغاجی‌نین. صاندیخانادا یخدن‌ده‌ پوقچالارین آلتیندا ساری اپیریمیش بیر کاغاذ وار هله نورالدین نئچه ایل‌لردن سونرا ساخلا‌ییب‌دی‌...


عباسقلی دباغ... ساکن تبریز ـ کوی باغمیشه ـ محله دالی‌کوچه... تاریخ تولد 1290 شمسی. تاریخ فوت 1329. نام پدر زیناقولو. نام مادر تامارا...


 


4


 


زیناقولو ستارخان ‌آتچی‌سی ایدی. کلنتر ائوینده ایشلردی. اوجا‌بوی ساری‌باش گؤی‌گؤز دلی‌سو بیر کیشی ایدی. مشروطه جنگ‌لرینده نارینجک آتاردی. هؤکماواردا قیچینا گوءل‌له دَیمیش‌دی...


مشروطه بوءتون شهرلردن اوءزولوب بیر تبریز قالمیشدی. تبریز نئچه آی ایدی موحاصیره‌ده ایدی. مردوم آجلیقدان اوت‌علف یئییردیلر. محمدعلی‌شاه، رحیم‌خانی یوللامیشدی قره‌داغ ‌لشکری‌نن گلمیشدی اوتورموشدو تبریزین اورتاسیندا باغ‌شومالین یوخاری باشیندا قلیان چکیردی. روس سفیری باقیرخانا دئمیشدی توءفنگینی یئره قویسون قان تؤکولمه‌سین. موجاهیدلر امیره‌قیز محله‌سینده ستارخانین ائوینده ‌دؤرت‌‌دؤره ال‌قولتوق اوتورموشدولار... زیناقولو توءفنگینی تمیزلیردی گؤزونون آلتی‌نان باخیردی ستارخانا...


ستارخان بؤرکونو گؤتوردو اَلینی چکدی باشینا گئنه ده بؤرکونو قویدو باشینا. زیناقولونون الی دَ‌یدی گوءل‌له آچیلدی دَ‌یدی سقفه کمانه ائله‌دی دَ‌یدی طاقچاداکی لاله ‌چیراغ‌لارین بیری سیندی... هئچ‌کسه آمما هئچ‌زاد اولمادی. ستارخان بونو خوش یوءمنه توتدو صاباحی‌سی ووردو اوزاقدان روس بایراغینی یئره سالدی مردوم یاشاسین ستارخان سسله‌دی خبرلر چاتدی باقیرخانا. باقیرخان خیاوان محله‌سی‌نین موجاهیدلری‌نن حمله ائله‌دی باغ‌شومالا رحیم‌خان قاچدی.


خبرلر یئتیشدی او بیری شهرلره مشروطه‌چی‌لری شور توتدو تؤکولدولر تهرانی آلدیلار محمدعلی‌شاه روسیه سیفارتینه پناهنده اولدو. تبریزده آمما مشروطه جشنی یاسا دؤندو...


کوچه‌لر دولموشدو سالداتلارینان. روس قوشونو آرازدان کئچیب تبریزی ایشغال ائله‌میشدی. اوروس‌لار سگگیز ایل تبریزده قالدیلار...


 


5


 


بیرگوءن ایکی ‌دانا سالدات بیر قافقازلی قیزی چای‌قیراغیندا قووالیردی زیناقولو یئتیش‌میشدی وورموشدو ایکی‌سینی ده سالمیشدی اسبه‌ریزه قیزی قاچیرتمیشدی ائولرینه. قیزین آدی تامارا ایدی.


تامارانین دده ننه‌سی‌نی تئزارلار روسیه اینقیلابیندا قافقازدا اؤلدورموشدو. 1284‌ونجو شمسی ایلده تامارا ستارخان عشقینه مشروطه عشقینه آرازدان کئچیب تبریزه گلمیشدی.


زیناقولو اوءش‌‌‌‌‌‌‌‌توءمن باهالیغیندا اؤلموشدو. هله عاباسقولو تامارانین قارنیندا ایدی. مردوم آجلیقدان ایت ‌پیشیکی پیشیریردیلر یئییردیلر. سیچاندان قارقادان ائششک‌دن‌ ده موضاییقه ائله‌میردیلر. آراکوچه‌ده بیر نفر چوءرک الینده گلیردی وورموشدولار باشیندان چؤر‌کینی آلیب قاچمیشدیلار. بیرینجی ‌جنگ ـ ‌جهانی قورتولا قورتولدا ایدی. روس قوشونو، اینگیلیس قوشونو بوغدالارین هامیسی‌نی بیر یئرده پول وئریب آلمیشدی بوغدانین کیلوسو اوءش ‌توءمنه یئتیش‌میشدی.


‌‌اوشاقلارین دری‌لری یاپیشمیشدی ‌سوءموکلرینه زیبیل‌لیقلاردا ائشینیردیلر بیر‌زاد تاپانمیردیلار. اؤلولر خزل‌کیمی کوچه‌لرده تؤکولموشدو گؤتورن یوخودو. ننه‌لر کؤرپه‌لرین کوچه‌ده قویوردولار گئدیردیلر. عاباسقولو آمما اؤلمه‌میشدی. زیناقولودان ایکی ‌دانا الچه‌لیق گیلانارلیق قالمیشدی تامارا ساتمیشدی عابّاسقولونو بؤیوتموشدو.


 


6


 


ریضاشاه گلیب گئتمیشدی. ایکینجی جنگ ـ جهانی‌نین شیرین وقتینده عاباسقولو سرباز ایدی قاچیب گلمیشدی بیر ونیارلی قیز آلمیشدی آدی آسیه ایدی. پیشه‌وری گلیب گئتمیشدی آسیه‌نین اوشاقی اولمامیشدی. عاباسقولو بوشامیشدی رخشنده‌نی آلمیشدی. رخشنده گوءل‌مورادین نَوه‌سی ایدی. دده‌سی اؤلموشدو ننه‌سی گئتمیشدی آیری کیشی‌یه. گوءل‌موراد‌گیلده قالاردی. نورالدین اولاندا عاباسقولو دلی‌کیمی حیطده اوینویوردو. تامارا پنجره‌دن باخیردی گوءلوردو.


عاباسقولو سیاوان‌دا دباغخانادا ایشلردی. پیشه‌وری زمانی شهنازین آخیرینده یئکه بیر گؤن کرخاناسی وورموشدولار محله‌لر‌ده بالا دباغخانالار ییغیشدیرمیشدی عاباسقولو بئکار قا‌لمیشدی گئتمیشدی کیربیت کرخاناسیندا ایشله‌میشدی. بیر گوءن کرخانادان گلمیشدی باشین دایامیشدی دووارا رخشنده سو گتیرین‌جن گؤزلرین یومموشدو دای آشمامیشدی. هله نورالدین اوچ ‌یاشیندا ایدی. تامارانین باشینا غوصّه‌دن هاوا گلمیشدی.


تامارا یاپیشاردی نورالدین‌ین الیندن گئد‌ردیلر دستمالچی‌لار باغینا. حمزه بیر سَله میوه وئر‌ردی گتیر‌ردیلر. تامارانین اوءش ‌دانا بیله‌زیکی وار‌ ایدی بیر بیر اکرمه شهنازا گؤرسه‌دردی...


ـ بو شاه خیاوانی‌دی. بو مارالان یولودو... بودا اهر یولودو...


کوچه‌ده ‌‌اوشاقلار دوءشردی تامارانین دالیسیجان...


ـ تامارا قوت... گَل منی توت


تامارا داش آتاردی ‌اوشاقلار قاچاردی.


 


7


 


بیر گوءن رخشنده گئتمیشدی بوروق ‌بوروق ‌دربنده نصیر ـ‌گوهرین اَری ‌ـ گؤرموشدو سؤیموشدو ائلچی یوللامیشدی رخشنده یوخ دئمیشدی. نالی قویموشدولار اوتا نئینه‌میشدیلر رخشنده هاوالانمیشدی هَن دئمیشدی. احمدینن حکیمه اولموشدو.


نصیر گلمیشدی عاباسقولو حیطینده قالیردی. بیر گوءن ایسماعیل ـ‌گوهرین اوغلو ‌ـ پیچاغی گؤتورموشدو کی...


ـ گئدیرم رخشنده‌نی اؤلدورم. نصیری بیزدن ائله‌ییبدی.


گوهر آندا وئرمیشدی قویمامیشدی.


رخشنده نورالدینی قویموشدو باشماقچی یانینا. نئچه گوءن گئتمیشدی دای گئتمه‌میشدی کی...


ـ اوردا پیس‌سؤزلر دانیشیرلار.


رخشنده تانیش تاپمیشدی یازدیرمیشدی ارتئشه. یوللامیشدیلار پسوه‌یه.


 


8


 


نورالدین ائولندیرمه‌لی اولموشدو. رخشنده چادیراسی‌نی اؤرتموشدو گوءلدسته‌نین بالا قیزی اکرمه ائلچی گئتمیشدی.


گوءلدسته، رخشنده‌نین دایقیزی‌سی ایدی. نئچه ‌ایل قاباق دوءنیاسی‌نی دَییش‌میشدی. ائولری شورچومن‌ده ایدی. اوچ ‌قیزی ایکی ‌اوغلو وار ایدی... طرلان، هاشیم، شهناز، اکرم، مقصود.


اکرم اوندا ننه‌لیقی زیورینن ساواشمیشدی گئتمیشدی تهران‌دا باجی‌سی طرلان‌گیله. اوردا خیاط‌لیقا گئدیردی.


 طرلانین اوشاقی اولمازدی. حیدرعلی ـ‌ طرلانین اری ‌ـ گئجه‌لر بازاردا پارچا توخویاردی گوءنوزلر گلردی ائوده یاتاردی. مولوی‌ده موءستأ‌جیر ایدی‌لر...


سگگیز مئتیر اوتاق ایدی ایکی مئتیر گیلیم، پنجره ایچینده بالاجا بیر پوءله‌ته اوءستونده بیر قابلاما. باغمئشه‌دن تهرانا یولو دوءشن گئدردی اوردا قالاردی. حیطده بیر ‌حوض وار ایدی همی پالتار یوواردیلار همی قاب‌قاشیق همی دستماز آلاردیلار همی ‌ده آفتاهادا سو دولدوراردیلار آپاراردیلار موءستراحا. عیفّت‌خانیم موءستراحین دامینی دا بیر دانا موعتادا ایجار‌ه‌یه وئرمیشدی. طرلان اؤرگشمیشدی باغمئشه‌ده چئشمه‌ده پالتار یوسون عیفّت‌خانیم ساواشاردی‌کی سو پولو چوخ گلر.


هاشیم دا گئجه‌لر گلردی. ارتئشدن قاچمیشدی گلمیشدی لاله‌زاردا باشماق تیکیردی.


زنگ وورموشدولار اکرم گئتمیشدی تبریزه نورالدین گؤرموشدو بَیَنمیشدی. سگگیز آی نیشانلی قالمیشدیلار...


 


9


 


نورالدین اوتاناردی شورچومن‌ده حمزه‌گیلین ائوینین قاباغیندان کئچسین گئدردی کلنتر محله‌سیندن گلردی دالی‌کوچه‌ده ائولرینه.


اکرمین جاهازینی خونچادا باشلاریندا آپارمیشدیلار عابّاسقولوگیله. طرلان دا گئتمیشدی. جعفر ـ ‌چیراغعلی‌نین دده‌سی ‌ـ اؤلموشدو شهناز گلنمه‌میشدی. اوندا هله اوءست حاج‌هاشیم حیطینده اوتوراردیلار.


نورالدینی پسوه‌دن وئرمیشدیلر ساققیزا. گئتمیشدی ساققیزدا ائو توتا گله اکرمی آپارا. ایکی هفته چکمیشدی گلینجن.


ساققیزین یولو قورخمالی ایدی. نصیر قویمامیشدی رخشنده گلسین. حکیمه آمما اوتورموشدو اکرمین قوجاغیندا گلمیشدی. نورالدینی یئتیشمه‌میش یوللامیشدیلار ماهابادا مأموریته... جاهازی تؤکموشدو ائوین وسطینه گئتمیشدی اکرم قارانلیقدا هئچ‌زاد تاپمامیشدی یاندیرسین. همسایانین کیشی‌سی شمع گتیرمیشدی. موءستراح آت طبقه‌ده ایدی گئجه‌لر اکرم قورخاردی گئده ائوده دولچا قویموشدو سحر آپاراردی بوشالداردی....


 


10


 


اوندا هله سونوگرافی یوخ اویدو. نئچه‌آی کئچمیشدی هله من بیلمیردیم اوغلانام یا قیزام. نئچه دانا کوروموزوم اویدوم قاریشمیشدیم بیربیرینه آللاه بیلیردی نمنه اولاجاغام...


من اولاندا گلمیشدیک تبریزه. جوماخشامی ایدی. بایرامین ایکینجی آیی. 1354. ناهاردان سونرا ساعات اوءچ ‌یاریم...


خانیم دؤکتور بندیمی کسدی یاپیشدی ایاقلاریمدان ایکی دانا چالدی کورکیمدن چیغیردیم. قیزلار قورولادیلار پوءکدولر پتویا قویدولار میزین اوءستونه. اکرمین آدینی یازمیشدیلار قولوما ایتمه‌یم. صاباحی‌سی مقصود گلدی تاکسی‌نان آپاردی عابّاسقولوگیله. رخشنده دربندین باشیندا گؤزلویوردو. تهران‌دان طرلان گلمیشدی. زیناقولو‌نون بؤیوک‌دده‌سینین آدی غضنفر ایدی منیم‌ ده آدیمی قویدولار غضنفر.


عابّاسقولوگیلده قارنیم سانجیلانمیشدی رخشنده بیر قاشیق ساری‌یاغ وئرمیشدی سسیم باتمیشدی. اکرم اوتورموشدو باشیم‌اوءسته آغلیردی. رخشنده گئتمیشدی صفوره‌نی گتیرمیشدی آنلیما ضاماد قویموشدو. حمزه‌گیلده گؤبه‌ییم دوءشموشدو شهنازینان طرلان آپارمیشدیلار چارراه ‌ـ‌ عبّاسی‌دا حاج‌ایمام‌وئردی حامامیندا یوووندورموشدولار آپارمیشدیلار راستاکوچه‌ده کسدیرمیشدیلر. ایکی‌هفته‌لیق ایدیم نورالدین گلمیشدی آپارمیشدی ساققیزا.


 


11


 


ساققیزدا اکرم منی قویاردی چیغیراچیغیرا گئدردی حیطده اَسکی‌لریمی یوواردی من ‌ده حیرصیمدن سوءت اممزیدیم. گئتمیشدیلر قورو ‌سوءت آلمیشدیلار. اکرم توخونما توخویاردی یوءن چیرپاردی یورقان تؤشک توتاردی. بیر یول توخونما میلی‌نن قولاغینی قورتدویوردو وورموشدوم میل گیرمیشدی قولاغینین پرده‌سی ییرتیلمیشدی. بیر عکسیم وار هله بیر یاشیم اولمویوب حمزه لبه‌دارینی قویوب باشیما...


دستمالچی ‌باغینی ساتمیشدیلار حمزه بیر کناره آلمیشدی گلمیشدی ساققیزا. یئل لبه‌دارین آپارمیشدی قاچمیشدی توتسون شوفئر دئمیشدی ‌بس قاچیر پول وئرمه‌سین قووالامیشدی.


ساققیزدان گئتمیشدیق مریوانا. ائویمیزین قاباغیندا بیر نفت بوشکاسی وار ایدی دئمیشدیم ‌بس سودو ایشمیشدیم. بیر یخچل آلمیشدیق دوققوز یوءز توءمنه. بیر تخته کومودلی تیلویزیون. بیر قره آیوا ضبط. بو ضبط‌دن شهنازگیلین ‌ده وار ایدی. چیراغعلی ـ‌‌ شهنازین اری ‌ـ ارتئشی ایدی وئرمیشدیلر سنندجه. تبریزدن گئدردیق گئجه سنندج‌ده قالاردیق سحر مینردیق ساققیز ماشینلارینا. عاباس چاهاروم اوخویوردو نازلی دوّم یحیا دا اوّل.


مریوان‌دان گئتدیق مرنده زری‌خانیم‌گیله. کوچه‌میز اوءز اشاغی ایدی ایکی ‌دانا بالا قیز گلردی دالیدان سه‌چرخه‌می ایته‌لردی قاچاردی. اکرم دئمیشدی آللاه قولاغیما ایپ باغلا‌ییب گؤیدن سالیب دوءشموشم زری‌خانیم‌گیله من ‌ده اینانمیشدیم. بیز حیطین بوباشیندا اوتوراریق زری‌خانیم‌گیل اوباشیندا. اکرم دئیردی آلمانین پوءلوشویون یئره آتسان زری‌خانیم ساواشار. ناهارچاغی ‌دا قویمازدی کوچه‌یه چیخام...


ـ جوءیوت گلر توتار آپارار باشی‌وی کسر قانی‌وی ساتار.


بیر یول اکرم تیلویزیوندا قورخمالی فیلیمه باخیردی من ‌ده آستانادا اوینویوردوم دمپایانین ایچینده بیر دانا سوءسری گؤرموشدوم سسله‌میشدیم...


ـ مامان بو کیمدی؟


اکرمین باغری چاتدامیشدی.


 


12


 


نورالدینی یوللامیشدیلار تبریزه. خیاواندان توپ ـ توءفنگ سسی گلیردی من قورخوردوم. اکرمین الینی قویموشدوم اوره‌ییمه چوبالاماسین. کوچه‌ده مرگ‌بر‌شاه دئییردیلر من دئییردیم بس مرجیمه‌شاه دئییرلر. مش‌کریم‌‌ ـ زری‌خانیمین ار‌‌ی‌ ـ شاهچی ایدی. اکرم قورخوردو تؤکولسونلر ائوه. نورالدین گلنده سربازلار خیاواندا نفربرلرین دالیسیندا توءفنگلری‌نین لوءله‌سینه گوءل قویموشدولار. زری‌خانیم‌گیل‌دن گئتدیق پادیگانا. ‌دؤرت‌طبقه قیرمیزی‌کرپیش ساختیمانلار ایدی.


نورالدین بیر آبی پئیکان آلمیشدی هاواق ساتدیق نه ‌باشینا گلدی یادیما گلمیر. من دالی صندلده اوتورموشدوم. پادیگانین یولو یادیمدا. یاغیش یاغیردی. نورالدین ووردو شؤشه‌سیلن‌لر ایشلدی.


منی یازدیرمیشدیلار مرندده کودکیستانا سئرویسی وار ایدی. بیرگوءن گئتدیم صاباحیسی‌ندان نئینه‌دیلر گئتمه‌دیم. تخته پنجره‌لری وار ایدی آبی رهله‌میشدیلر. کیلاسین وسطینده میجسمه‌تکین صندلده اوتورموشدوم ال‌ایاغیم بوءم‌بوز اویدو قولاقلاریم جینگیلدیردی. هله گؤزومه تار گلیر صحنه‌لری.


اکرم، طرلانین اوشاق اولماسینا، حضرت‌روقیه نذیری د‌‌‌‌‌ئمیشدی تبریزدن هامی گلمیشدی. آهو ـ‌‌ اکرمین خالاسی‌ ـ یئکه قازاندا ساختیمانین دالیسیندا شاشیله پیشیریردی. اکرمینن گئتمیشدیق مرندین اوءست‌اؤرتولو بازاریندان قوجا بیر کیشی‌دن کیریش آلمیشدیق عاباس منه بردووان دوءزلدیردی.


بیر آغ چرخیم وار ایدی هئچ‌کسه وئرمزدیم. نم‌هاواق نازلی‌نن یحیا مینمیشدیلر. اوزاقدان گؤردوم نه‌قدر قاچدیم توتانمادیم. شهنازین تازا بیر اوشاقی اولموشدو آدی سالار ایدی. قیشقیردیم من ‌ده گئدیرم سیزین اوشاقیزی وورام. نم‌هاواق ساخلادیلار قاچدیلار دالیمجان.


 


اوشاقلار چیخمیشدیلار قوملارین اوءستونه قیشقیریردیلار...


ـ هاوا سویوق‌دی... صدام تویوق‌دی.


نورالدین سردشت‌ده  ایدی. اصغر آقا بانه‌ده. گئجه‌لر گئدیردیق بطول‌خانیم‌گیلده یاتیردیق. بطول‌خانیم اصغر آقانین ارتئشی خنجرین گئجه‌لر قویاردی بالیشینین آلتینا. داوود نئچه ‌دانا تخته‌نی بیربیرینه میخلامیشدی موءسلسل دوءزلتمیشدی چای‌قاشیغینی کئشینن باغلامیشدی فیرلادیردی اؤتوروردو دَ‌ییردی تخته‌یه رگبار سسی وئریردی.


نورالدین جیپهه‌دن منه ارتئشی ماشین گتیرمیشدی دالیسیندا آلتی‌دانا آغ‌سرباز اوتورموشدو. سربازلار تاخیلیردی چیخیردی. اصغرآقا داوودا قره تانک گتیرمیشدی اؤزونو چیرپیردی اویان‌بویانا. شیوایا‌دا ایکی ‌دانا یاپیشیقلی قولچاق. بی‌غم اوتورموشدولار پیانو چالیردیلار.


گئجه‌لر خاموشی ایدی. پرده‌لری دووارا میخلامیشدیق ایشیق ائشیکه چیخماسین. احمد گلدی بیزی آپاردی تبریزه عاباسقولو حیطینه...


 


13


 


بیر قوجا اپیریمیش آرواد اوتورموشدو حیطده ‌حوضون قیراغیندا فرش قئیچی‌سینن دیرناقلارین توتوردو. اکرم گئتدی یاخینا سلام وئردی...


ـ مامان بو کیم‌دی؟


ـ تامارا دی.


آت طبقه، قارانلیق بیر آشپازخانا ایدی. ایکی‌قاپیلی آردل اوجاق ‌ـ‌ قاز وار ایدی. قاباغیندا بیر بوتان کپسول، بیر بئشلیق روغن ‌ـ ‌نباتی قوطوسو، اوءستونده قوش عکسی وار ایدی. دوواردان نئچه دانا توربا آسلانیردی بیرینده ناعنع وار ایدی بیرینده اوءزرلیک بیرینده دوءیو اونو. یئره خرپیشته کاشیلار دوءزموشدولر. گوشه‌ده یئکه قارالمیش قازان، بیر میس خک‌ا‌نداز، قاباغیندا بالا سوءپورگه مرمری وار ایدی.


حکیمه هله مدرسه‌ده ایدی. رخشنده گوءللو دون گئیمیشدی. منی باسدی باغرینا. هله اییی یادیمدادی. اوءچ‌گوشه پیل‌له‌لردن چیخدیق یئتیشدیق بالاجا آستانایا. سقفدن نئچه‌ دانا یئکه توراتان آسلانیردی بیزی گؤردولر گیردیلر دووارین چاتداغینا. ساق الده الچاق خلقه‌لی قاپی وار ایدی...


ـ مامان بورا هارادی؟


ـ صاندیخانادی.


سول الده فیلیپس یخچل وار ایدی. وسطده تخته قاپی ایدی آچیلیردی بالا بیر اوتاغا هئریس فرشی سالمیشدیلار. طاقچادا تیلویزیون یئکه‌لیقدا بیر رادیو وار ایدی نصیرین ایدی. یومولدوم اوءستونه اکرم دالیدان توتدی. اوتاغین پنجره‌سی باخیردی حیطه. اوءش‌دانا تخته نرده‌سی وار ایدی. ساق ‌ال دوواردا بیر قاپی وار ایدی بیر پیل‌له چیخیردی یئتیشیردی سویوق اوتاغا. سویوق اوتاغین دوواریندا بیر کئچل چاتماقاش کیشینین عکسی وار ایدی...


ـ مامان بو کیمدی؟


ـ عابّاسقولودی.


طاقچادا ایکی ‌دانا لاله چیراغ بیردانادا گوءموش سموار وار ایدی. دووارلار سوواق ایدی اوءستونه آغ‌ گچ چکمیشدیلر. طاقچانین گچلری چاتدامیشدی. سقفه یئکه‌یئکه دیرکلر آتمیشدیلار آرالارینا بالا‌بالا تخته‌لر دوءزموشدولر. آتمیشلیق بیر لامپ اوزون سیمینن آسلانیردی سیسقا‌سیسقا یانیردی.


حیطین وسطی ‌حوض ایدی حوضون ایکی الی یئکه کردی. کردیلرین بیرینده قیزیل ‌گوءلدن سوءپورگه‌دن چوغوندوردان بامادوردان اکمیشدیلر بیردانادا توت آغاجی واریدی یئتیشردی تؤکولردی داشلارین اوءستونه من ییغاردیم یئیردیم. او بیری کردیده رخشنده گؤی اکمیشدی ایکی دانا‌دا الچه آغاجی وار ایدی یپراقلاری شیره‌لی قاریشقالی اولاردی نصیر گلردی داوا ووراردی الچه‌لری تورش اویدی من یئینمزدیم دیشلریم قاماشاردی نازلینن یحیا گلنده درردیلر دوز سپردیلر یئیردیلر. بیردانادا اَیری گیلانار آغاجی وار ایدی منه قالمازدی. یئتیشمه‌میش قورتولاردی.


حوضون یانیندا سو قویوسو وار ایدی بیردانادا ایشدن دوءشموش تولومبا. قویونون داشی سینمیشدی ترپشردی من اوءستونده دومبالان‌پیستان اوچاردیم.


موءستراح، حیطین او باشیندا ایدی. قاپیسی اؤز اؤزونه جیریلداردی آچیلاردی. چیراغی آتمیشدی. شیری یوخودو من سسلردیم قورتولدوم اکرم میس آفتاهادا سو گتیرردی. اوجاغی پئرئسپئکتیو ایدی هیچکاکین فیلیملرینه اوخشاردی. سککی‌لری‌نین بیری سینمیشدی آدام آز قالاردی دوءشسون باجادان ایچری‌یه. شئیطان‌تورولار، پیس‌پیسلالار، مئیرانلی‌لار، بؤوه‌لر، قیرخ‌ایاق‌لار ماجال وئرمزدی آدام گورسون هارا نئینیری.


موءستراحین بو الی اکبرآجان دام‌داشی ایدی. اکبرآجان عابّاسقولونون قردش ایدی. اللی آتمیش ایل قاباق آرواد اوشاقینی گؤتورموشدو گئتمیشدی تهرانا. اکرم دئیَردی ایندی پوللو موللو، مودلو پوزلو دولار. دای بیزی سایمازلار. بیر اوغلو رَییس قطاردی. آلبومدا عکسلری وار ایدی. اؤزلری ژیگول ‌میگول خوت‌شالوارلی کیراواتلی، آروادلاری قیزلاری باش‌آچیق ایدی.


تامارانین ائوینین قاباغیندا بیردانا بمبل آلماسی وار ایدی تورشلوقدان یئماق اولمازدی بیردانا دا اوجا آشیق آلماسی، یئتیشمه‌میش قورت دوءشردی. پامپیق کیمین ساری قیرمیزی عطیرلی آلمالاری اولاردی احمد کرواشانینان ووراردی سالاردی یئره. نئچه ‌دانا دا آریق اوزون قلمه. یئل اسَنده یپراقلاری خیشیلداردی. پنجره‌دن باخاردیم آی ایشیقی دوءشردی یپراقلاری ایشیلداردی. رخشنده دئیردی دئنه... قلمه قلمه‌لنمه قلمه‌لنسن قلمه‌لنه‌جاغام... من دئ‌ینمزدیم دیلیم دیلیمه دولاشاردی رخشنده گوءلردو قیزیل‌دیشلری گؤرسَنردو.


حیطین دؤره‌سینه بالابالا داشلار دوءزموشدولر. نورالدین آدینی میخ‌چکیش‌ینن داشلارین بیرینین اوءستونده یازمیشدی. بو ال همسایامیز مش‌کریم‌عمی‌گیل ایدی. قوجا باش‌اشاغی بیر کیشی ایدی. قره عراقچین قویاردی. یئرده چورک گؤرسه‌ ایدی گوتورردی اؤپردی قویاردی دووار دیبینه. او ال همسایامیز امیرزاداخانیم‌گیل ایدی. قاپیلاری خدجستان عمقیزی‌گیلین دربندلریندن ایدی. حیطلری بیزیم حیطدن اوجادا ایدی. تیلفونلاری وار ایدی. نورالدین زنگ ووراندا امیرزادا خانیم دوواردان سسلردی گئدردیق دانیشاردیق.


 


14


 


خانیم معلیمین انگی اوزون اویدی...


ـ دوءنن نیه گلمه‌میشدین؟


ـ بابام زنگ ووراجاغ ایدی.


ایکی ‌دانا خط‌کشینن چالدی قیچیم‌دان هله ایندی‌ ده یئری اینجی‌ییری. اکرمه دئمدیم. اوتاناردیم اکرم مدرسه‌یه گلنده. هاشیمی مدرسه‌سی، کلنتر ‌ائویندن داشینمیشدی گلمیشدی هله‌لیقدا آراکوچه‌ده قایمقام مدرسه‌سینه.


قوشا قبریستان قالمیشدی مدرسه‌نین آلتیندا. گوءل‌مورادینان گوءل‌احمدین قبیرلری اوردا ایدی چیخارتمیشدیلار یازیقلاری چوروموش وقتی آپارمیشدیلار قوم‌دا شاه‌ابراهیمدا قویلامیشدیلار. طرلان دئیَر...


ـ گوءل‌موراد جومعه غوسلی ائلردی قبیرینی آچدیق هله سققلی ‌چوءرومه‌میشدی.


قایمقام قیز مدرسه‌سی ایدی دالیسی هوءنریستان ایدی یئکه‌یئکه اوغلانلار اوزون خط‌کش‌لر یئکه دفترلرینن گلردیلر. اوّل گوءن اکرمینن گئتدیم صاباحیسی‌ندان اؤزوم گئتدیم. سحرلر هوءنریستاندا صفه دوراردیق کوچه‌دن صف‌ینن گلردیق قایمقاما. قیزلار حیطده کدو کدو این ور کدو آن ور کدو وسط کدو دور کدو اویناردیلار بیزده باخاردیق.


اوّل گوءن بیر خوش‌اخلاق عینکلی آقا گلدی سوروشدو شؤشه‌لر نه‌رنگ‌دی دئدیق ساری. گوءلدو دئدی مدرسه‌ده گرک فارسی‌سینی دئیاق. اکرم ناهار‌چاغی سوروشدو نمنه اؤرگشدین دئدیم زرد. اوندان قاباق زرد قولاغیما دَ‌یمه‌میشدی. ایکینجی گوءندن بیر خانیم معلیم گلدی هیسلی ایدی من ائله قورخاردیم هرزاد یادیمدان چیخاردی آللاهین او... موش گربه ‌را‌ دنبال ‌می‌کند...یند‌ه دئینمزدیم.


گوءنده میدادسیلنیم ایتَردی اکرم ساواشاردی. کیتابین اوّل صفحه‌سینده او دوءز خطلری خط‌کشیننده چکردیم اولمازدی. او‌‌قدر سیلَردیم کاغاذ جیریلاردی. هرزاد دان چوخ آهو ـ کاهو ـ پارو ـ جارودان خوشوم گلردی. سارا‌ انار داردی باشارمازدیم بیرگوءن گئجه آمما یوخودا دورموشدوم ازبردن اوخوموشدوم.


بوینوم اوزون اویدی اوشاقلار زرافه سسلردی. موءبصوروموز چوبان ایدی هله باشارماز ایدی شولوقلارین آدینی یازسین. یاپیشاردی قولوموزدان سوءرویَردی گتیرردی تخته ‌ـ ‌‌‌سیاهین قاباغینا. یاپیشاردیق صندللردن اوشاقلارین کوینکلریندن آپارانماسین. گئدنده او بیری‌سینی گتیرسین قاچاردیق اوتوراردیق یئریمیزده.


دالی ردیفده بیر اوغلان وار ایدی آدی خوشگواره ایدی زیر تنبل ایدی. یاپیشاردی توکلریمدن چکردی خانیم معلیم هئچ‌زاد دئمزدی. 


اکرم واکسن‌کارتیمی تاپانمادی دئدی قالیب ساققیزدا مریوان‌دا. خانیم بئهداش نئیندی قولوم اوءسته گئتمدی. اکرم اؤزو اوءشویَن ایدی منه ‌ده بئش‌دس پالتار گئیدیرمیشدی. کؤینکلریم باشیمدان چیرخمیردی اوشاقلار گوءلوردو.


آخشاملار اکرم توءرکو اخبارا باخاردی. جنگی گؤرسدنده دئیَردی...


ـ باخ گؤر باباوی گؤروسن.


احمد تله قورموشدو سیچانلاری توتسون. سیچان صاندیخانادا پاکاتی دلمیشدی اوءش کیلو دوءیونو یئمیشدی.


اکرم اوتورموشدو حیطده ‌حوضون قیراغیندا میس تشت‌ده پالتار یوسون بئلی سپمیشدی دای دورانمامیشدی صفوره ـ ‌همسایانین آروادی ‌ـ گلمیشدی بئلینه کوءپه سالیردی ساعات آخشام بئش ایدی تیلویزیون پینوکیو وئریردی صفوره دانیشدیقجان من تیلویزیونون سسینی اوجالدیردیم. صفوره دئدی آی بالا بو اوشاق نه‌یه ‌بس بئله ائله‌ییر.


اکرم ایکی توءمن پول وئرردی مدرسه‌نین قاباغیندا بوتقادان اون‌بئش قیرانا اهری آلاردیم. هله پوللارین اوءستونده شاه‌ین عکسی واریدی. بوتقاچی کیشی صفوره‌نین اَری ایدی. صفوره گوءنده گلردی جهره‌خانادا تامارانان جهره اَییرردی سودان‌گلن‌سورمه‌لی‌قیز‌لاری اوخویاردی.


اکرمینن ساواشاندا دئیَردی...


ـ بابان گلسه دئیه‌جاغام.


ـ من ‌ده دئیه‌جاغام.


حکیمه چایدان‌دا داغ سو قویاردی کردی‌نین قیراغیندا باشینی یوواردی. ایکی ‌دانا هؤروکو وار ایدی دوءشموشدو بئلینه‌. قاری کؤرپوسونده فاطیمیه مدرسه‌سینه گئدردی. بیرگوءن منی ‌ده آپارمیشدی. قیزلار ییغیشمیشدی دؤره‌مه هره‌سی بیر سؤز دئییردی گوءلوردو. قئییدنده خط ‌ـ ‌واحد تورموز توتدو سرلند‌یم یئره. حکیمه تاپیشیردی اکرمه هئچ‌زاد دئمه‌یم.


نصیرین ایکی ‌دانا اینکی وار ایدی گوهر سوءتونو ساغاردی نصیر گتیرردی عابّاسقولو‌گیله. رخشنده لؤح کاسادا قئیندردی تؤکردی بالاجا ایستکانلارا. احمد قندی آتاردی گؤیده فیرلاناردی آغزینی آچاردی دوءشردی آغزینا. رخشنده نئینه‌ردی من سوءت ایشمزدیم. یاپیشاردی بیلکیمدن اکرمه گؤرسه‌دردی...


ـ بیر دری‌دی بیر سوموک.


نصیر احمدی یازدیرمیشدی کیربیت کرخاناسینا. سحر بئشده گئدردی. رخشنده ساعاتی قویموشدو یخچلین اوءستونه منیم الیم یئتیشمه‌سین. قورخاردی خراب اولا احمد یوخویا قالا.


بیرگوءن شهناز گلمیشدی اکرم آبغورا آشی پیشیرمیشدی حیطده نازلی‌نن یحیا کردینی قازمیشدیلار شئه ‌قوردولاری چیخاردیردیلار تؤکوردولر قابلامایا. رخشنده گلدی دئدی نئینیسیز یحیا دئدی کومپوت دوزلدیریق.


 


15


 


حیطین دیبینده قارانلیق بیر آمبار وار ایدی. آدامدان سونرا هرزاد تاپیلاردی. احمدین مدرسه کیتابلاری اوردا ایدی. کیتابلارین اوّلینده شاه ‌فرحین عکسی وار ایدی. هله جیرمامیشدیلار. آمبارین دیبینده بیر قاپی وار ایدی قیفیللی ایدی یحیا تپیکینن ووردو آچیلدی...


یئکه بیر حیط ایدی ‌دؤره‌سی بالا بالا اوتاقلار ایدی اوتاقلارین بیرینده یئکه بیر جنگی‌توپ وار ایدی بیر تَیَری چیرخمیشدی دوءشموشدو آزجا او الده یئره.


یحیا توپون ایپینی چکدی توپ آت کیمین کیشنه‌دی باجالاریندان توءستو چیخدی یئر گؤی قاریشدی کروانسارانین قاپیلاری آچیلدی نئچه ‌دانا آتلی گیردی ایچری طؤله‌لردن آت ائششکلر چیخدی... آرا قاریشدی مصصب ایتدی.


بیر سققللی کیشی اوتورموشدو اوتاقلارین قاباغیندا سککی‌ده تیلته یئییردی بوغلاری گیرمیشدی آغزینا. او تای سککیده بیر ایپ ‌بؤرکلو کیشی اوتورموشدو ساز چالیردی اوروسلارین بیری اوینویوردو. یحیا دئدی ایپ ‌بورکلو کیشی آداشین دده‌سی دی. چیراغعلی‌نین دده‌سینه، آداش دئیَردیلر. نازلی دئدی بوردا هله نئچه ‌ایل قاباقدی. یحیا دئدی گیرمیشیق تونئل ‌ـ ‌زمانا. منیم آغزیم ائله آچیق قالمیشدی.


کَت‌لی‌لر بال‌کره‌دن یومورتادان گتیرمیشدیلر کروانسارانین حیطینده ساتماغا. بیر قوجاکیشی هشترخان ساتیردی آلتیسی دؤرت شاهی. یحیا ایکی قیران وئردی قوجاکیشی باخدی باشتاپمادی. نازلی‌نین بیر میدالی وار ایدی اون‌شاهی‌دان ‌ایدی بیری قوپموشدو جیبینده‌ایدی گؤرستدی قوجاکیشی آلدی باخدی کسیری‌نه بیر عاباسی ایکی‌شاهی وئردی.


هشترخانلارینان گلدیق عابّاسقولوگیله رخشنده دئدی آی‌بالا بولار هاردا ایدی یحیا دئدی کروانسارادان آلدیق رخشنده قاققیلدادی اینانمادی دئدی ‌بس همسایانین‌دی گلیبلر. هشترخانلاری اؤتوردوق تویوقلارین یوواسینا گئجه سحره‌جن قورولدادیلار.


نصیر یاتانمامیشدی. صاباح سحر دوردو هشترخانلارین بئشی ائرکک ایدی کردینین قیراغیندا باشلارینی کسدی اوءچونو وئردی رخشنده‌یه ایکیسی‌نی‌ده آپاردی گوهره. بیری دیشی ایدی کسمه‌دی دئدی اَتی بئواق پیشه‌ر. یحیا آدین قویموشدو مِگاپوت. مِگاپوت نصیر گلنده قورخوسوندان قورولدامازدی.


رخشنده‌گیل داشیندی گئتدی بوروق ‌بوروق دربنده. گئجه‌لر یحیانان نازلی گلیردی قورخمویاق. بیرگوءن یحیا توت آغاجی‌نین آلتین قازمیشدی بیردانا سینیخ برنی تاپمیشدی دولو اویدو گوءموش‌پولونان..


نازلی دئدی اوءستون اؤرتاق قالسین روز ـ‌ مبادایا. روز ‌ـ‌ مبادانی رابین‌هوددا سیچاندان اؤرگشمیشدی. جومعه‌لر تبریز شبکه‌سی  او‌قدر رابین‌هود وئرمیشدی حیفظ اولموشدوق. پدر ‌ـ‌ تاک قارنینن داروغه‌نی سالدی کلیسادان ائشییه... از کلیسای من برو بیرون.


صاباحی‌سی گوءموش پوللارین بیرینی آپاردیق کروانسارادا وئردیق اوءچ ‌دانا گئچی آلدیق اکرم سوروشدو بولار هاردا ایدی یحیا دئدی کروانسارادان آلدیق اینانمادی دئدی بس شهناز وئریب.


گئچی‌لرین بیری قره ایدی بیری آغ بیریده بوز اویدو یحیا آدین بوزقولاق قویموشدو اورگتمیشدی قاپی دؤوولنده گئدردی قاپینی آغزینن آچاردی. نورالدیندن نامه گلمیشدی بوزقولاق پوستچودان آلمیشدی گتیرمیشدی اکرمه. یازمیشدی تیکاب‌دان وئریبلر سردشته سو یوخدی قاری اریدیرلر دستماز آلیرلار.


 


16


 


دستمالچی‌باغی ائوه‌دانلیق اولموشدو اوباشیندا بیر مدرسه دوءزلتمیشدیلر هله دوواری یوخویدو داشیندیق گئتدیق اونرا. سحرلر قورخومدان بیرساعات تئز گئدردیم. اکرم ساعاتی بیر ساعات دالی‌یا چکردی من بیلمزدیم.


بیر گوءن ائله تئز یئتیشمیشدیم کی بیر قارقالار وار ایدی. یاریم ساعات سونرا ‌اوشاقلارین بیری اوزاقدان تاپیلدی بؤرکونو چکمیشدی اوءزونه باجاسیندان باخیردی اللری جیبینده ایدی کیتابلارین کئشی‌نن باغلامیشدی وورموشدو قولتوغونا. بالابالا او بیری‌سی‌لر ‌ده گلدی مدرسه‌نین باباسی زنگی ووردو. هاوا ائله شخته ایدی کی حیطده صفه دورانمادیق گئتدیق سالون‌دا مرگ ‌ـ‌ بر ـ‌آغزیمیزا گلنی دئدیق.


بئواقتا قالانلار حیطده اللری‌نی قویاردیلار قارین آلتینا قیزاراردی بیربیر توتاردیلار ناظیم شیلانکینان ویراردی. گلردیلر کیلاسا خانیم یوسیفی باخاردی ناظیمی قارقیش ائلردی. بیرگوءن ناظیم اوشاقلارین بیرینی ائله ویرمیشدی کی کیلاس‌دا ایکی ساعات عزای ‌ـ‌ عمومی اولدو دای خانیم یوسیفی درس وئرنمدی.


خانیم یوسیفی هئچ‌کسه ساواشمازدی. بیر گوءن مغنه‌سینی چیخالتمیشدی باشی ساری ایدی تؤکولموشدو کورکینه تاپیشیرمیشدی ناظیم گلنده دئیاق. ‌اوشاقلارین بیری پینجین ایاغینی چوخالتمیشدی قیزارمیشدی آز قالیردی پاتداسین باشیندان الوو چیخیردی.


نورالدین جیپهه‌دن منه کامپیوتری ساعات گتیرمیشدی. دَیقه باشی ‌اوشاقلار سوروشوردولار نه‌قدر قالیر زنگ ویرا. چوخو کاسیب اوشاقی ایدی. ‌دؤره‌بر کتلردن تازا گلمیشدیلر. آیلارینان حاماما گئتمزدیلر عجیب‌غریب ایی‌لر وئرردیلر. کؤهنه یاماق‌لی پالتار، جیریق رنگ‌به‌رنگ پیلاستیک چکمه‌لر گئیردیلر. قاردا جورابلاری جیم‌جیلاق اولاردی. پوللاری اولمازدی خط ـ واحیده مینسینلر پیادا گلردیلر.


نه‌قدر اکرم پنیر چورک وئرسه‌ایدی آپارمازدیم هله قالسین میوه. اوتاناردیم. ائله باخاردیلار کی...


ـ یولداش منه ده وئردا...


قالاردیم هانچیسینا وئریم. یادیما دوءشنده هله ده وارلیغیمدان اوتانیرام.


نورالدین عکس یوللامیشدی سنگرلرینده اوتورموشدو سربازلارینان تاوادا چورکینن چرخکرده‌ یئرآلما یئییردی. خومپاره دوءشموشدو سنگرلرینه پاتدامامیشدی نذیر دئمیشدی قره گئچی‌نی کسدیق همسایالارا پایلادیق.


 


17


 


نئچه هفته ایدی گئتمیشدیق حمزه‌گیلده قالیردیق. زیور ـ حمزه‌نین سونکو آروادی ‌ـ گئتمیشدی ایصفاهاندا قیزی‌گیله، مقصود دا نارینجی بیر ماک تیرئلی آلمیشدی بندرعاباسا یوءک آپارمیشدی.


حمزه دستمالچی باغینا باخاردی. گؤی‌گؤز بیر کیشی ایدی. قلبی نوخوش ایدی. تختی ائوین گوشه‌سینده ایدی. موءستراحا گئدنده من قاچاردیم تختینده یاتاردیم زیور ساواشاردی. بو اوتاق قدیم میطباخ ایدی ایکی‌تایلی قاپیسی وار ایدی آچیلاردی تنبی‌یه...


گوءلدسته نوخوشلویاندا حمزه تنبینی ساتمیشدی سون‌سوز بیر ار آروادا. بیر گوءن شهناز گلمیشدی ناهارا اکرم دولما دولدورموشدو نم‌هاواق یحیا ایکی‌تایلی قاپینی ایتَلَدی آچیلدی بیزده دالیسیجان...


مهربان بیر قادین اوتورموشدو تنبی‌ده جَهره اَییریردی دوردو ایشکابدان نوخود کیشمیش گتیردی هره‌میزه بیر اوغوج وئردی. تنبی او الدن آچیلیردی بالا بیر دهلیزه...


بو دهلیزده گوءلدسته شورچومن‌ ‌اوشاقلارینا قورآن درسی وئرردی. رخشنده دئیَر کی...


ـ او زامان باغمئشه‌ده اوءش‌دانا قیز مدرسه‌یه گئتمیشدی بیری ده گوءلدسته ایدی.


آهو ـ گوءلدسته‌نین بالا باجیسی ـ دئیَرکی...


ـ گوءلدسته مدرسه‌یه گئد‌نده ابیلقاسیم دوءشموشدو دالیسیجان گوءلدسته آخشام ائوده دئمیشدی دای ‌من صاباحدان مدرسه‌یه گئتمیر‌م نه‌قدر ‌اسدواله سوروشموشدو نه‌یه، دئمه‌میشدی.


طرلان ـ گوءلدسته‌نین یئکه قیزی ـ دئیَرکی...


ـ گوءلدسته مدرسه‌یه گئدنده الجک‌ایاقلیق گئیردی نامحرم گؤرمه‌سین. اکرم دئیَرکی...


ـ گوءلدسته دوءیو دملی‌ینده عطیری شورچومنون آغزیناجان گئدردی.


شهناز دئیَرکی...


ـ گوءلدسته چور‌کون آرا گوءلون وئرردی من یئیردیم.


دهلیزین بالا بیر قاپیسی وار ایدی آچیلیردی دالی‌حیطه...


حیطین وسطی یئکه بیر جولا ایدی زیل تؤکموشدولر. حیطین او باشی دام‌داش ایدی. بیر قوجاکیشی اوتورموشدو پنجره‌نین قیراغیندا چوبوق چکیردی. آنلی‌قیریش سققلی آغارمیشدی. آغ‌باش بیر قادین ایچری‌ده اوتورموشدو لپه آریدیردی. قره‌شین بیر اوغلان ‌دا سوءتو تؤکوردو ماشینا فیرلادیردی بیر نوغداندان سوءت بیر نوغداندان خاما گلیردی.


آغ‌باش‌قادین بیر‌ یول گلمیشدی حمزه‌گیله اکرم ایاق ‌دیرناقلارینی توتسون...


ـ مامان بو کیمدی؟


ـ آی‌پارا دی.


چوپوق‌چکن قوجاکیشی‌نین عکسینی، حمزه‌گیلده دووارا وورموشدولار. قوجاغوندا بیر قره‌شین اوشاق وار ایدی...


ـ مامان بو کیمدی؟


ـ گوءل‌احمد دی.


ـ اوشاق کیم‌دی؟


ـ ایبرامقولو دو.


 


18


 


گوءل‌احمد، حمزه‌نین دده‌سی ایدی. حمزه‌نین ننه‌سینین آدی حلمه ایدی. ائلات ایدی. جورابلارینو چکردی دیزلرینه گئدردی طؤله‌ده جامیشلاری ساغاردی.


گوءل‌احمد گئتمیشدی سیاواندا آشیق‌اصغرین ننه‌سینی صیغه ائله‌میشدی حلمه ائشیتمیشدی دیغلامیشدی اؤلموشدو گوءل‌احمد گئتمیشدی ونیاردان آی‌پارانی آلمیشدی. آی پارا، ایبرامقولونون عمّه‌سی ایدی. الینی آغدان‌قره‌یه وورمازدی گوءل‌احمد چوخلو حورمتینی ساخلاردی.


گوءل‌احمد مالا باخاردی. اینکچی ایدی. یئکه‌یئکه جامیشلاری وار ایدی. سوءتلرین قئیماقلارین یوغورتلارین پنیرلرین کره‌لرین ساتاردی. داملاریندا یاپبا یاپاردیلار. یاپبالاری تندیرده یاندیراردیلار چؤرک پیشیر‌ردیلر. همسایالار گلردی تندیرده بیت‌بیره‌لرینی سیلکردی.


 


19


 


گوءل‌احمد ایسکندرین اوغلو اویدو. ایسکندر کیمین اوغلو اویدو هاردان گلمیشدی‌‌‌ من بیلمیرم. اکرم ده بیلمیر. آهودان دا سوروشدوم بیلمدی. ایسکندرین ائوی باغمئشه‌ده آراکوچه‌ده ایدی. سیاوانا یئتیشمه‌میش اوءست الده. ایکی اوغلو وار ایدی... گوءل‌مورادو گوءل‌احمد.


گوءل‌موراد اون‌بئش یاش گوءل‌احمد‌دن بؤیوک اویدو. اؤگئی‌چیلیقلاری وار ایدی. دده‌‌بیر ننه‌آیریدیلر. گوءل‌احمد قاپلارینا بیر یئکه ایت باغلامیشدی هئچ‌کس یاخینا گئدنمزدی. ایسکندردن سونرا حیطی ساتمیشدیلار. گوءل‌موراد گئتمیشدی کلنتر محله‌سینده ائو توتموشدو. گوءل‌احمد‌ده گلمیشدی بو ائوی آلمیشدی.


گوءل‌موراد باغا باخاردی. الچاق حنا سققللی بیر کیشی ایدی. ایکی اوغلو بیر قیزی وار ایدی... عبدواله، اسدواله، فرخونده.


فرخونده، رخشنده‌نین ننه‌سی ایدی. اسدواله‌دا گوءلدسته‌نین دده‌سی‌ ایدی. بیرگوءن حیطده اوینوریودوم صفوره کوچه قاپیسینی آز قالدی یئریندن چیخالدا کی... بابان گلیب. دئدیم ‌بس نورالدین‌دی آچدیم گؤردوم بیر قوجا لبه‌دار‌لی کیشی‌دی اللری تیرتیر اسیری...


عبدواله ایدی. هوشونو آزمیشدی نم‌هاردان گلمیشدی بیزی تاپمیشدی. زوراکی یولا سالدیق گئتدی.


 


20


 


ائو دول‌بوشال ایدی. تَرَک چالیردیلار بوشقابدا دوءزوردولر پنجره ایچینه. جومعه‌آخشاملاری شامادا قالیردیلار. نازلی دئدی حمزه‌نی هواپیمانان آپاریبلار آمریکایا من ‌ده ایناندیم. زیورین سهمینی وئردیلر گئتدی. هاشیم گلدی اوءست طبقه‌نین دووارلارین گؤتدولر کاغذ ‌ـ‌ دیواری ائله‌دیلر. حمزه‌نین تختینی قویدولار حیطده مؤولرین آلتینا. نئچه‌واق سونرا مقصود ائولندی بیزده گلدیق شهناز‌گیله...


چیراغعلی ـ‌ شهنازین اری ‌ـ ، ضید‌ ـ‌ اینقیلاب ایدی مچیدین سسی گلنده یئرگؤیه یامان دئیَردی. گوشی تاخاردی اذانین سسینی ائشیتمه‌سین.


عاباس دای مدرسه‌یه گئتمیردی...


ـ قوران درسی وئرنده باشیم آغری‌ییر. من بو کیتابلاردان چوخ بیلیرم.


توکاندا ایشلردی. پارچا گلردی اوءتولردیلر. دمیر قره تابلودا فینیش‌ ـ ‌بوخار یازمیشدیلار.‌


نازلی دخترعموی‌من‌راشل رومانین اوخویوردو. یحیا حیط‌خلوتده بالیقلارینا ویتامین تؤکوردو. سریه سماور میزینین یانیندا آغ درینین اوءستونده قیرمیزی گوءللی بالینجا دایانمیشدی خورولدوردو. شهناز سالاری سالمیشدی قیچی اوءسته یئکه مئژمئییده نوخود آریدیردی. من اوءزوقویلو دوءشموشدوم دفتریمین اوءستونه نارین‌نارین خطلریمی یازیردیم. اکرمین گؤزلری نیگران ایدی. نئچه آی ایدی نورالدین‌دن نامه گلمه‌میشدی.


بیرگوءن مدرسه‌ده اوشاقلارین بیرینن ساواشدیم دئدی باباوی اسیر توتوبلار قاچدی من‌ ده باشلادیم ظوءلوم‌ظوءلوم آغلادیم. موءدور گلدی باشیم‌اوءسته بیلدی اوغلانی چاغیردی دویونجان ووردو. اکرمه هئچ‌زاد دئمدیم.


نئچه هفته سونرا مچید‌دن بیر نفر گلمیشدی دئمیشدی نورالدین مفقود اولوب. شهنازین رنگی آغ‌آپ‌باغ اولموشدو. منه بیلیندیرمه‌دیلر. من ‌ده دئمه‌دیم بیلیرم. خانیم یوسیفی گئتمیشدی عابّاسقولوگیله حمزه‌گیله تاپانمامیشدی گلمیشدی شهناز‌گیله. من قاچدیم گیزلندیم. اکرم نئچه‌آی دانیشمادی ائله میجسمه‌کیمین باخیردی. تصویری وار ایدی سسی یوخ اویدو. عاباس آپارمیشدی رازی‌یه بیر‌نایلون اعصاب داواسی وئرمیشدیلر. نوخوشلارین بیری عاباسا دئمیشدی سن ‌ده دلی‌سن؟ عاباس دا دئمیشدی هن.


گئجه‌لر اکرم گئدردی اوتوراردی دام ‌یولودا آغلاردی. دام‌یولونون آلتی سریه‌نین خوماسی ایدی. هرزادی اوردا گیزله‌دردی. اوردا اؤلماغینا قت‌چای قویموشدو. سریه ناماز قیلاندا عاباس مؤهورونو گوتورردی قاچاردی. زیغ‌دان تسبئحی وار ایدی قیریلمیشدی جنمازی آچاندا تؤکولردی.


عاباس چایی ایچردی ایستکانی تونازلاردی ائوین وسطینه سریه ساواشاردی. سریه‌نین پیلاسیتک میلچک ‌اؤلدور‌نی وار ایدی دسته‌سی‌نن کورکینی قاشییردی. عاباس باپیشاردی سریه‌نین توشکیندن سوءرویردی ائوین بو باشینا. یحیا چیراغعلی‌نین فندک‌ینین قازینی چوخالتمیشدی چیراغعلی سیگار یاندیراندا بوغلاری یانمیشدی یحیا قاچیب زئرزمیده گیزلنمیشدی. غولامحسن زئرزمی‌ده منگنه ووراردی.


جومعه‌لر گئدردیق عینالی مچیدینه، سؤیوتلوغا، دنده. بهلولا. دند اوزاقدان فوجی‌یامایا اوخشاردی. هاشیم کهیک‌اوتو درَردی اوت‌دا چای قویاردی ایچردیق. پیلدسته اویناردیق. چیخاردیق داشلارین اوءستونه یحیا عکس‌میزی سالاردی.


هاشیمین ائوی توکانی کوچه‌نین او تاییندا ایدی. گوءن‌ده هشتاد جوءت باشماق تیکردی. آخشاملار جمالی یوللاردی گئدردی طاق‌یانی‌ندان قنّادی شیرنیسی آلاردی. دام‌یوللاری‌نین دوققوز دانا پیل‌له‌سی وار ایدی جمال باش پیل‌له‌دن آپبیلاردی میترا یئتدینجی پیل‌له‌دن من ‌ده قورخا قورخا اوچونجو پیل‌له‌دن. آشپازخانالاری زئرزمی‌ده ایدی. ائوی چوووره‌ردیق باشیمیزا فیریشته هئچ‌زاد دئمزدی. شهریارین بیر حیدربابا کیتابی وار ایدی من میلچکلری قویاردیم وسطینه پوءکردیم اؤلردیلر. جمال پنکه‌نی پوءفلردی هواپیما سسی چیخاردی.


 


21


 


تامارا هاواق اؤلدو عابّاسقولو حیطینی هاواق ساتدیق یادیما گلمیر. ائله‌بیل هامیسی یوخو اویدو. مِگاپوت قالدی او یوخودا. بوزقولاق‌ دا. مقصودون بیر اوغلو اولموشدو آدینی قویموشدولار مجید. دالی‌ حیطی هاواق ساتدیلار گوءل‌احمد هاواق اؤلدو بیلمیرم. داریخاندا گئدردیم رخشنده‌گیله...


احمد حیطدن بامادور درردی دوز سپردی وئرردی من یئیردیم. نصیر اینکلری ساتمیشدی طؤله‌نی آشپازخانا ائله‌میشدیلر. بیر دانادا بالاجا حامام چیخالتمیشدیلار سککی‌ده یئکه بیر آغ ارج گرمکون قویموشدولار.


موءستراح ایکی پیل‌له حیطدن اوجادا ایدی آفتاهانان سو تؤکنده آزجا سونرا سووون شیریلتیسی گلردی گئدردی تؤکولردی قویویا. قویو دولاندا نصیر دولچاینان بوشالداردی کردیلره میلچکلر ییغیشاردی لاپ موءستند اولاردی.


بیر گوءن قاچدیم موءستراحا قاپینی آچدیم گؤردوم گوهر ـ‌‌ رخشنده‌نین گوءنوسو ‌ـ اوتوروبدو. باشینا حنا قویموشدو گؤلدو کئفیمی سوروشدو قاپینی چیپدیم قاچدیم نئچه‌گوءن گیزلَنَردیم گؤرمه‌سین. رخشنده‌گیل گوهره آرواد دئیَردیلر. آرواد اشاغیدا اوتوراردی رخشنده‌گیل اوءسته. حکیمه‌نن اسم‌ ـ ‌شوهرت اویناردیم. بیر‌گوءن صاندیخانادان بیردانا حافیظ دیوانی تاپدیم نورالدین آدینی قیرمیزی میدادینان اوءستونده یازمیشدی حکیمه‌یه گؤرستدیم گئتدی او بیری اوتاقدا آغلادی.


رخشنده آبغورا شؤشه‌لرین دوءزموشدو پنجره ایچینه گوءن وورسون قیزارسین. نصیر چای قیراغیندا باغ آلمیشدی سَله‌ده گیلانار گتیرردی رخشنده ائیواندا یئکه میس تشت‌ده لاواشا قویاردی.


احمدین ایرمی‌سگگیز قره چرخی وار ایدی من ایاغیمی آلتدان سالاردیم سوءرردوم. چرخی ساتدی قیرمیزی بیر سوزوکو هشتاد آلمیشدی گوءنده فیته‌نن سیلردی. سیناما بیلیطی اوچ توءمن ایدی. تبریزین آلتی دانا سیناماسی وار ایدی هامیسی ‌دا شهنازدا ایدی. آراکوچه‌ده مینردیق یوءز اون دوققوز خططینه بازار آغزیندا دوءشردیق پیادا شیخ‌صفیدن  گئدردیق شهنازا. احمد چیپس‌دن پیستیق‌دان آلاردی یئیردیق. بیرگوءن هئچ‌زاد تاپمادیق گئتدیق مخملبافین دستفروش فیلیمینه. احمد چیپس‌ین نایلونونو آرادان یاپیشاردی من قارانلیقدا دئیَردیم ‌بس قورتولوبدو. پینق‌پونقادا گئدردیق. احمد کرخانالاریندا اوّل اولموشدو من ‌ده هله والیبال‌کیمی اوینویاردیم.


اکرم ایکی ‌ایل قره گئیدی. بوغ ‌سققلی چیخمیشدی قاشلاری دو ‌ـ‌ بانده اولموشدو. سحردن آخشاماجان توءرکو فارسینی قاتاردی اوخویاردی.... تو بستی بار سفر آیریلدین من‌دن... اوخوماقلاردا نورالدینه قره دئیردی مثلاً من بیلمه‌یم... هاممی قویوب گئدندی قره منه قالاندی... نازلی نه‌قدر سوروشاردی ناوارلاری هارا قویوب دئمزدی...


ـ هامیسینی عابّاسقولو‌گیلده آپاردیم تؤکدوم حوضون قیراغینداکی قویویا.


 


22


 


من سوّم اوخویوردوم. گلمیشدیک دستمالچی حیطینه. گئجه‌لر یحیا گلردی قورخمویاق. چارشنبه‌لر فیلم‌ سینمایی وئرردی نازلی دا گلردی. اؤز تیلویزیون‌لاری برفک‌لی گؤرسه‌دردی. نازلی‌نن گئتمیشدیک زئرزمی‌ده ناوارلاری تاپمیشدیق... می... ‌زده شب... چو ز می... کده باز آیم. ناوارلارین بیرینده نورالدین ایران ایران رگبار مسلسل‌هانی اوخوموشدو سربازلار دا الله‌الله‌‌لارین دئمیشدی... اکرم نم‌نئینه‌دی.


حیطده ایکی ‌دانا کردی وار ایدی بیرینده شلو آغاجی وار ایدی بیرینده صورتی روز. روز کردی‌سی‌نه اکرم سوزوینان رئیحان اکمیشدی شلو کردی‌سینه ‌ده جعفری‌دن شاهی‌دان توپ‌دان مرزه‌دن. ایکی‌دانا دا دووار دیبینده بالا کردی وار ایدی یحیا گوءل‌صاباح توخومو گتیرمیشدی اکمیشدیک.


آشپازخانانین ایکی‌دانا بالا پنجره‌سی واریدی باخیردی شیش‌متری کوچه‌میزه. یحیا پنجره‌دن باخاندا اکرم ساواشاردی‌کی توءکلرین اوزون‌دو همسایالار دئیَر بس منم. شلوآغاجی اوقدر گتیرمیشدی کی اکرمینن بیر دولچا آپاردیق رخشنده‌گیله بیر دولچا شهناز‌گیله بیر دولچا دا مقصود‌گیله. مقصود تازا چؤل‌دن یئتیش‌میشدی هله اوءستوباشی قره ایدی. اکرم حمزه‌نین یئرینی گؤردو آغلادی.


اکرم گئدیردی نهضته. سوّم چاهاروم اوخویوردو. اینشالاریمیزی وئرردیق نازلی یازاردی...


به نظر من این جنگ باید ادامه پیدا کند چون این جنگ را ما شروع نکردیم...


نازلی دیرناقلارینا لاک ووراردی. اکرم آشپازخانادا یئرآلما قیزارداردی. یحیا آیین‌نامه‌ ازبرلردی من سوروشاردیم. بالا بیر کیتاب ایدی. بوق‌زدن‌ممنوع تابلوسونو کیتابدان کسمیشدی آپارمیشدی ائولرینده وورموشدو  موءستراحین قاپی‌سی‌نا.  عاباس چیراغعلی‌دن گیزلین سرباز گئتمیشدی دوءشموشدو اهوازا. نامه‌ده یازمیشدی نیگران قالمایین میندار اسکی اوت توتماز. شهنازین قندی اوءش‌یوز اولموشدو دؤکتور گیلیبنکلامید یازمیشدی.


 


23


 


بومب دوءشموشدو چیراغعلی‌گیلین شؤشه‌لری سینمیشدی. آهو آخشام گلمیشدی کی...


رادیو دئییب شیمیایی سالاجاق. نایلونا سوغان قویون توتون بورنوزا.


چیراغعلی قهوه‌ای بیر وانت‌پیکان آلمیشدی میندیق دالینا گئتدیق پایان‌یولوندا بویاخانایا. غولامحسن‌ین آروادی آبگوشت قویموشدو. سالار تیلته کاساسی‌نی چکمیشدی اؤز قاباغینا. شهناز گوءلوردو کی...


ـ بو اوشاق ائوده آبگوشت دیلینه وورماز.


صاباحی‌سی بویاخانادان گئتدیق ونیارا. گوءن باتمیشدی یئتیشدیق. کدخودانین اوغلو گلدی فانوسونان آپاردی ائولرینه. چوخلو حؤرمت ائله‌دیلر. یئکه بیر مئژمئیی سوءت یئکه بیر مئژمئیی چای گتیردیلر. دریا دئدی من همی سوءت ایچه‌جاغام همی‌ده چای. من‌ده دوءشدوم اکرمین جانینا کی من ‌ده همی سوءت ایچیرم همی ‌ده چای. صاباحیسی گئتدیق کندین پیری‌نی غارت ائله‌دیق. نم‌نه‌قدر بیله‌زیکدن اوءزوکدن ییغیب گتیرمیشدیق. شهنازین آز قالدی باغری چاتداسین کی...


ـ اونلار نذیردی کت‌لی‌لر بیلسه باشیزی کسر تئز آپارین قویون یئرینه.


داغین باشیندا داشلاری دوءزموشدولر بیربیرینین اوءستونه. وسطینده قره عَلَم وورموشدولار نم‌نه‌قدر گؤی پارچا باغلامیشدیلار میله‌سینه. یحیا اوزوکلرین بیرینی یادیگار ساخلادی هله ده قالیری.


گوءنلر کئچدی. یحیا سرباز گئتمیشدی سویوندو. نازلی اره گئتدی. جنگ قورتولدو. اسیرلر گلدی نورالدین آمما گلمه‌دی. چیراغعلی‌گیل داشیندی گئتدی تهرانا.


ایندی کی بونو یازیرام اوتوز ایل او گوءنلردن کئچیری. اوتوروب یازسام یوءز مین صفحه اولار. الیم گئتمیر یازماغا. میترایا دئییرم خاطیره‌لر ساریمساق تورشوسو کیمی دی. سونکو خاطیره‌لر دای بیله‌مه شیرین گلمیر.


1376‌ینجی شمسی‌ایلده من تهران‌دا پزشکی اوخویوردوم بیر ‌دانا پیلاک گتیرمیشدیلر ایکی ‌دانا سوءموک. دئمیشدیلر نورالدین‌دی. اکرم زنگ ووردو گئتدیم تبریزه. ملیک‌یئرینده بیر داش قویدوق قویلادیق...


نورالدین دباغ... فرزند عباسقلی... تاریخ تولد 1325... تاریخ شهادت 1361.


اکرمه دئمدیم آمما سیز اؤزگه‌سی دئییلسیز... نورالدین او سوءموکلرده دئییل. نورالدین او مَرمَر داش‌دا دئییل. نورالدین منیم قلبیم‌ده دیر.



امیرقاسم دباغ



به تهران که رفته بودم ترم اول در خوابگاه وقتی می‌گفتم (قاشق)، بچه‌های اتاق می‌خندیدند. کم‌کم با هوش سرشاری که داشتم! دریافتم که وقتی (غاشُغ) می‌گویم کسی نمی خندد و به قول خودشان زیاد تابلو نمی شود. یکبار سالار، عربی هفت شده بود. رفتیم مدرسه‌شان در ورامین. پانصد تومن دادیم قبولش کردند. آقایی که پول را گرفت به من گفت شما عرب هستید گفتم نه ترک هستم و این به خاطر همان (ق) هایی بود که (غ) می‌گفتم.


هم اتاقی‌ام می‌گفت... به غضنفر می‌گویند با گل جمله بساز می‌گوید خداوند در گورانی‌چریم می‌فرماید گل‌هواللاه‌احد. از همان روزها بود که اسم داستانی من ماند غضنفر. الان که بیست و چند سال از آن روزها می‌گذرد من هنوز دارم به حرف (ق) فکر می‌کنم و اینکه چه فرقی با (گ) و (غ) و حتی (ک) دارد. در گوگل سرچ می‌کنم 644000 نتیجه در 44 صدم ثانیه پیدا می‌کند...


...هیچ کلمۀ فارسی دارای واج (ق) نیست. تمام کلماتی که در آنها واج (ق) دیده می‌شود، عربی، ترکی و یا یونانی هستند. (رجوع به فرهنگ معین ذیل ق). مثل قاشق (ترکی)، چاقو (ترکی)‌، قدرت (عربی)، قلب (عربی)، اقاقیا (یونانی).


می روم سراغ لغت نامه دهخدا...


اگر حرف (ق) در کلمه ای یافت شود یا آن کلمه غیرفارسی است که فارسی گمان برده اند و یا استعمال متاخران عجم است که زبان ایشان به زبان عرب مخلوط شده است .


به ویکی پدیا هم سر می‌زنم...


تلفظ (ق) در زبان فارسی همانند (غ) است ولی درعربی گونه‌ای (غ) بسته‌تر تلفظ می‌شود. در جنوب و شرق ایران و در افغانستان و تاجیکستان بین دو صامت قاف و غین تفاوت وجود دارد. اما در گویش اکثر فارسی زبانان ایرانی هر دو صامت یکسان است. هر کلمه‌ای که در شکل نوشتاری‌اش این صامت به صورت «ق» نوشته شود فارسی نیست. البته ممکن است بعضی کلمات فارسی که صامت غین در آن شنیده می‌شود به غلط با قاف نوشته شده باشد. مانند قالیچه و قلندر.


به میترا می‌گویم لهجه ترکها بر می‌گردد به تلفظ حرف (ق) عربی که نه در فارسی وجود دارد و نه  درترکی. ترکها آن را g (در ترکی استانبولی k) و فارسها آن را (غ) تلفظ می‌کنند... عرب ها (قَلب) می‌گویند، فارسها (غَلب)، ترکهای آذربایجان (galb) و ترکهای استانبول (kalb)


 


رسم الخط حروف بی صدا در ترکی


 


ج(C)، چ(Ç)، خ(X)، ژ(J)، ش(Ş)، غ(Ğ)، ق(Q)، ک(K)، گ(G)، ه(H)، ح(H)، و(V)، ی(Y)


(g) انگلیسی در رسم الخط فارسی به شکل (گ) و در رسم الخط ترکی به شکل (ق) نوشته می‌شود. (graphic) را در کتابهای فارسی، (گرافیک) و در کتابهای ترکی، (قرافیک) می‌نویسند. (تلفظ آن در هر دو زبان یکسان است).


در رسم الخط‌ترکی واج g(گ) برای نشان دادن (g)  مایل به (ژ) بکار می‌رود مثل گئجه ‌(شب).


پیشنهاد می‌شود از (گ) نقطه دار برای نشان دادن(g) ترکی و از(ک) نقطه دار برای نشان دادن (ک) پیشکامی یا نازک استفاده شود. علت این سه نقطه بالای واج، نزدیک بودن دو حرف فوق به ترتیب به (ژ) و (چ) است.


واج (غ) در فارسی و عربی مشترک است ولی در فارسی کمتر بکار میرود و از شان اوست که به جیم تازی بدل شود. (لغت نامه دهخدا)


واج (ق) از واج‌های قدیمی و پرتکرار در زبان ترکی است... قاب، قاپی (قاپو)، قابلمه، قورمه، قاشق، قبراق و


در ترکی آناتولی، (ق) آذربایجانی به (ک) ضخیم تبدیل شده است... قارا‌ـ‌کارا، قیزیل‌ـکیزیل، قیرمیزی‌ـ‌کیرمیزی، قلب‌ـ‌کالب.


واج (ک) دو گونه است، (ک) پیشکامی یا نازک و (ک) پسکامی یا ستبر. نازک مثل: کویر، کردار، کردن، کرایه، مکر، فکر، مسکن. ستبر مثل: کوچه، کار، کابین، کلوچه، سکونت و


 (ک) در «کارا» و «کیز» پسکامی (قالین) و در «کرکی» و «کوسمک» پیشکامی (اینجه/ نازک) است. به عبارتی دیگر، (ک) پسکامی با (ق) مشترک المخرج بوده و به نوعی هر دو پسکامی طنین دار و در حقیقت یک واج تلقی می‌گردند.


بر خلاف زبان فارسی، (ک) در زبان ترکی آذربایجانی، همیشه به صورت پیشکامی (نازک/ اینجه) می‌آید. مثال: کبین، کرکی، کرایه، گلمک، کسمک، کوچه، کوره‌کن و


در زبان ترکی آناتولی (استانبولی)، (ق)های بومی ترکیه و دخیل غیر ترکی به صورت (ک) ستبر (پسکامی) تلفظ می‌شود و (ق)های دخیل از ترکی آذربایجان به صورت پیشکامی تلفظ می‌شود. مثال: کالب (قلب)، کارا (قارا)، قاشق (کاشیک)


چند نکته...


حرف G در انگلیسی در زبان فارسی به شکل (گ) و در زبان ترکی به شکل (ق) Q نوشته می‌شود.


ژئوقرافی، قرامر، قاز


حرف (گ) در کلمات فارسی به همان صورت می‌ماند و در نگارش ترکی به (ق) تبدیل نمی شود.


دانیشگاه، آگاهی، آبگوشت


کلمات عربی با حروف اصلی خودشان نوشته می‌شوند مگر آنها که حسابی در ترکی عوض شده باشند مثل...


ماتاح، طاماح، فهله


حرف (غ) در زبان ترکی وقتی در اول کلمه قرار بگیرد به (ق) تبدیل میشود. ما کلمه  غلط را (قلت)  تلفظ می‌کنیم، ولی با این رسم‌الخط موقع نوشتار  غلط  می‌نویسیم. اما با حروف لاتین  Qәlәt  نوشته خواهد شد.


(ق) اگر بین دو مصوت (صدادار) قرار گیرد به (غ) تبدیل می‌شود مثال: اوتاق ـ اوتاغا، یازماق ـ یازماغی.


در کلمات ترکی و اروپایی تشدید نمی گذاریم و حرف را دوبار می‌نویسیم.


اعداد به شکل زیر نوشته می‌شوند


2ـ جی، 3ـ جو


11ـ ی، 13ـ و


11ـ ده، 9ـ دا


11ـ ی، 12ـ سی، 9ـ و


ترکیب های فارسی با خط تیره نوشته می‌شود مثلا...


ضید ـ اینقیلاب، غیرـ موءمکون


و یا با حرف وسط (و) نوشته می‌شود مثلا...


گشت وء گوذار


ترکیب های عربی عینا نوشته می‌شود مثلا...


علی‌الخصوص، الی‌آخر


حروف بی صدا هم قالین و اینجه هستند مثلا...


(ق)، (غ) و (خ) قالین هستند و با حروف صدادار قالین همراه می شوند مثلا قازماق، سوغان ، خاما.


(ک) و (گ) اینجه هستند و با حروف صدادار اینجه هماهنگ می شوند. مثلا گلدی، کرپیج، گورمه‌گه (گورماغا غلط است)


 


رسم الخط حروف صدا دار در ترکی


 


حروف صدادار در رسم الخط ترکی شامل 9 حرف است:


1 ـ حروف صدا دار کوتاه...    ــُــــِــــَـ


2 ـ حروف صدا دار بلند...   آ(ا)   /   او(و)  /   ای(یـ ، ی)


3 ـ حروف صدا دار مخصوص ترکی...  ؤ(Öوء(Ü)، یْ(I)


برای نوشتن ـوء(ü)  از  ۆ هم استفاده می‌شود.


 


حروف صدا دار کوتاه


ـ فتحه (ــَـ) در ابتدای کلمه نوشته نمی شود. در ابتدای هجاهای داخل کلمه هم نوشته نمی شود. در وسط کلمه تنها در صورت ضرورت* (آن هم فقط در پایان هجاهای داخل کلمه) نوشته می‌شود. در آخر کلمه به شکل (ـه) نوشته می‌شود.


ال ایاق (دست و پا)..........Ə


سپه‌له‌مک (پخش کردن)..........ə


دده (پدر)..........ə


* فتحه می‌تواند در پایان هجاهای مورفولوژیک یا املایی داخل کلمات هم به شکل (ـه) نوشته شود.


گؤزله‌مه‌دی، دسته‌له‌مک


گؤبه‌لک، کپه‌نک


به شرطی که در املای شناخته شده کلمه تغییری حاصل نشود و چشم به زحمت نیفتد...


گل، گلن، گلنیم (نباید گله‌نیم ‌نوشته شود. چشم به گلن عادت کرده)


گله‌جک (خواهد آمد) (گلجک غلط است)


وئرمرم (وئرمه‌رم غلط است)


گئدر (گئده‌ر غلط است)


نوشتن فتحه در پایان هجای اول کلمه غلط است...


دلی، درین (ده‌لی و ده‌رین غلط است)


در موارد معدود در صورت هر گونه احتمال غلط خوانی، می‌شود از علامت فتحه (ــَـ) هم استفاده کرد...


اَیری، دَیَر، دَوه


ده اگر به معنی حرف اضافه (در) باشد چسبیده اما اگر به معنی (هم) باشد جدا نوشته می‌شود.


کرجده (در کرج)


حسن ده(حسن هم)


ـ کسره (ــِـ) به شکل (ئـ) نوشته می‌شود.


سئل (سیل)..........E


در کلمات اقتباسی (غیر ترکی) نیازی به نوشتن (ئـ) نیست...


احسان، علم، نهضت


مگر همراه İ (یـ ) باشد...


مئیل، حئیرت، ویئتنام


یا در اصل کلمه به شکل İ (یـ ) نوشته شود اما در ترکی به شکل E ( ئـ ) خوانده شود...


تسبئح، بئساواد، پئشواز


در موارد معدود در صورت هر گونه احتمال غلط خوانی، می‌شود از علامت کسره (ــِـ) هم استفاده کرد.


ـ ضمه (ــُـ) به شکل (ـوْ) نوشته می‌شود.


سوْل (چپ)..........O


2 ـ حروف صدا دار بلند یعنی (آ) و (او) و (ای) بدون هیچ تغییری نوشته می‌شوند.


آرواد (زن)..........A


دُوز (نمک).......... U


سیل (پاک کن)..........İ


3 ـ حروف صدا دار مخصوص ترکی به شکل زیر نوشته می‌شوند:


دؤز (صبر کن)..........Ö


دوءز (راست)..........Ü


قیْز (دختر)..........I


در کل نیازی به حرکه گذاری تک تک حرفهای صدادار در هر کلمه نمی‌باشد چرا که حرکه‌گذاری در اولین حرف صدادار، تشخیص حرفهای صدادار بعدی را هم ممکن می‌کند.


امتیاز این رسم الخط امکان تایپ آن با صفحه کلید فارسی استاندارد است. بکار بردن ـوء به جای ۆ (ü) به همین خاطر است.


گاهی برای سادگی، حرکه‌گذاری انجام نمی‌شود و فقط کسره‌ها (ــِـ)  به شکل (ئـ) نوشته می‌شود.


یک (و) در یک کلمه، همه (ی) های بعدی در آن کلمه را تبدیل به (و) می‌کند به شرطی که حرف صدا دار دیگری به جز گروه (و) ها بین آنها فاصله نیانداخته باشد. منظور از گروه (و)، چهار حرف صدا دار o,ö,u,ü است. و منظور از گروه (ی)، سه حرف e,i,ı است و منظور از گروه (ا)، دو حرف a,ə است.


توتدو ( نه توتدی)، قولون (نه قولین)، قویونلاری (نه قویونلارو) ، طؤله‌سی (نه طؤله‌سو)، گورمه‌سین (نه گورمه‌سون)، اولمازدی (نه اولمازدو)، یوموشدو (نه یومیشدی)، دورانمامیشدی (نه دورانماموشدو)، قورخاردیم (نه قورخاردوم)، توکانین (نه توکانون)، دوشردی (نه دوشردو)


در کل برای تشخیص و کشف طرز صحیح نوشتن ریشه فعل و نیز پسوندها می‌توان کلمه را صرف کرد یا یک پسوند دیگر به آن کلمه اضافه کرد و بر اساس آن به املای صحیح دست یافت.


مثلا از روی زبان محاوره ای می‌نویسیم (گَتدی) اما با رجوع به (گتیره‌جاغام) می‌فهمیم که باید (گتیردی) می‌نوشتیم نه گتدی. یا مثلا می‌نویسیم (اوچوتدی) اما با رجوع به (اوچوتدوغون) می‌فهمیم که (اوچوتدو) صحیح است.


مصوت های o ، ö و e فقط در اولین هجای هر کلمه می آیند مثل اوْدون، اؤرگندیم، ائللریمیز.


 


نئچه نکته علی محمد بیانی نین بئله اوخو بئله یاز کیتابین دان...


 


مصدر علامتی... مک و ماق... گلمک، چیخماق


جمع علامتی... لر و لار... ائولر، کیتاب لار


مفعول عنه علامتی... دن و دان... ائودن، باغدان


مفعول معه علامتی... ایله (له، نن) و ایلا (لا، نان)...


احمد ایله حسن گلدی. احمدله حسن گلدی. احمدنن حسن گلدی.


کاظیم ایلا حسن گلدی. کاظیم‌لا حسن گلدی. کاظیم‌نان حسن گلدی.


صفت برتر... رک و راق و داها... گؤزل رک، اوزاق راق، داها گوزل


صفت عالی... ان و لاپ... ، لاپ اوزاق، اَن اوزاق


رک و راق + فعل.... حالت، زمان، علت و موقعیت...


حسن منی گوره‌رک، گولدو


کاظیم توپو توتاراق، شوتله دی


اکبر، خیاوانی قاچاراق کئچدی


ناهید درسی نی بیله‌رک، یئنه آز آلدی


فاعیلی پسوند... چی، جی، چو، جو... دیلنچی، اودون چو، یازیجی


حاصل ـ مصدر... ایش و اوش... باخیش، گؤروش، تیکیش، یاغیش، یاشاییش، قورتولوش، تانیش، گلیش، یئریش


مبالغه... آغان، قان، اگن، گن... قاچاغان، یاپیشقان، گزه‌گن، دؤیوشگن


شراکت... داش... یولداش، آرخاداش(رفیق)، قارداش(قارین داش، هم شکم)، وطن‌داش (هم وطن)


ایمک مصدری... نئچه شکلی وار... ایدی (بود)، ایمیش (بوده است)، ایسه (اگر هست)، ایکن (در حالی که، در وضعی که)


ایکن (کن)، ایکان (کان)... گون باتارکن گئتدی، کیتابی آپارارکان قایتادردی.


سه و سا (اگر)... شهریارین دیوانی وارین سا منه وئر.


تورکو بیر چشمه ایشه من اونو دریا ائله دیم.


تصغیر... چه، جه، چا و جا... دفترچه، باغچا، خیرداجا


بعلاوه (آرتی)، منها (چیخی)، ضرب (چارپی)، تقسیم (بؤلو)


دیر و دور (است)... بو کیتاب حسنین دیر، حسن احمد دن گوجلو دور.


فعل مشارکتی... باب مفاعله...


مصدر(جوهر) + ش... گوروشماق، اوپوشماق


اسم+ لاش+ ماق.... تیلفون لاش ماق، فیکیرلشماق


فعل مرجوعی... (رجعت به فاعل).... دئمک، دئیینمک(با خود گفتگو کردن)، یوماق، یوونماق(خود را شستن)،کئچمک، کئچینمک، سویماق، سویونماق، گئیمک، گئیینمک، دوشمک، دوشونمک(در خود فهم کردن)


نفی... مه و ما... گلمه، قالما


فعل مجهول... یازیلماق، وورولماق


متعدی... فعل + ات، وت، یت، دیر، دور


متعدی درجه یک.... یاز، اوخو، اوچ، چیخ، ایچ


متعدی درجه دو... یازدیر، اوخوت، اوچدور، چیخات، ایچیرت


متعدی درجه سه... یازدیرتدیر، اوخوتدور، اوچدوتدور، چیخاتدیر، ایچیرتدیر


ماضی ساده... یازدیم


ماضی استمراری... یازیردیم


ماضی استمراری ابدی... یازاردیم


ماضی استمراری روایتی... یازیرایمیشام


ماضی استمراری ابدی روایتی... یازارایمیشام


ماضی بعید... یازمیشدیم


ماضی بعید روایتی... یازمیش ایمیشام


ماضی نقلی... یازمیشام، یازمیشسان(یازیبسان)


ماضی نقلی شرطی... یازمیشسام


ماضی نقلی مصدری... یازماقدایدیم


ماضی نقلی مصدری روایتی... یازماقدایمیشام


مضارع التزامی تردیدی... یازام


مضارع التزامی تاکیدی... یازیم


مضارع اخباری ساده... یازیرام


مضارع اخباری ابدی... یازارام


مضارع استمراری (مصدری)... یازماقدایام


آینده ساده... یازاجاغام


آینده در گذشته نقلی... یازاجاق‌ایدیم


آینده در گذشته روایتی... یازاجاق‌ایمیشام


آینده التزامی... یازمالی‌یام


آینده در گذشته نقلی التزامی... یازمالی‌ایدیم


آینده در گذشته روایتی التزامی... یازمالی‌ایمیشام


ایملا (کتابت)


فتحه کلمه نین و هجالارین اوّل‌ینده یازیلماز آمما آخیرینده یازیلار.


یم و یام کلمه‌نین آخیرینده یاخچی دی یاریم فاصیله نن یازیلا تا اوندان قاباق کی فعل، گوزه گله... میثال... گلمه‌لی‌یم... (من ده موافقم کی تورکوده یاخچی دیر پسوندلر یاریم‌فاصیله‌نن یازیلا تا کلمه‌نین اصلی‌سی و ریشه‌سی گوزه گله)


آغاش‌لار(غلط، زبان گفتاری)... آغاج‌لار (صحیح، زبان نوشتاری)


اوش نفر (غلط، زبان گفتاری)... اوچ نفر (صحیح، زبان نوشتاری)


گله‌جاقدی (غلط، زبان گفتاری)... گله‌جکدی (صحیح، زبان نوشتاری)


اوشدولار... اوچدولار


قیش‌لار... قیچ‌لار


بورا... بورایا


اورا... اورایا


اولار... اونلار


سویورم... سئویرم


نئچه دانا میثال تورکونون پسوندی یا ایلتیصاقی اولماسینا...


کئف‌سیز‌لش‌دیره‌بیلمه‌دیک‌لریمیزدن‌ایمیش‌لر


یازدیرتدیرمامالی‌لاردان‌ایمیش‌لار


فعل های ساده و بی بدیل ترکی...


دیْرماشماق، قونماق، گرنشمک، یاراشماق، قیْیماق، اوءشومک، گؤزله‌مک، قیْناماق، دانماق، اوءتمک، قوْپارتماق، یوْلماق، گوءدمک و...


 


آذربایجان داکی دیل‌لر


 


من فیکر ائلیرم‌کی هئچ‌دیل و هئچ‌یورد، هئچ‌کسین دئییل و بوتون آداملار، سونرادان گلمه و بوتون دیل‌لر، سونرادان چیخما و اوبیری‌سی‌لرینن قاریشمادی. دیل‌لر و ژن‌لر و اولکه‌لر تاریخ بوْیون‌دا اوقدر ال‌به‌ال اولوب‌لارکی اصلی صاحابینی تاپماق، حضرت‌فیل ایشی‌دیر و داعوادان و جنگ‌دن و میللت‌لری و آداملاری بیر بیریندن اوزاخلاتماقدان سونرا فیکر ائله‌میرم آیری بیر نتیجه‌سی اولا بیله.


 هر دیل اؤزونه‌ گوره بیر گنجینه‌دیر. تورکو منه شیرین‌دیر نیه‌کی رخشنده اونو باشتاپیری، نیه‌کی اوشاقلیق‌لاریمداکی خاطیره‌لر دولودور توءرکو سؤزلری‌نن.


توءرکو هاردان گلیب بورایا من بیلمیرم. 1000 ایل قاباق سلجوغولارینان گلیب یا 1400 ایل قاباق گوءک‌توءرک‌لری‌نن  یا 2000 ایل قاباق هون‌لار گتیریب یا 7000 ایل قاباق آذربایجاندان کئچن ایلتیصاقی دیللردن ریشه‌سی قالیب من بیلمیرم.


من فیکر ائله‌میرم سلجوغولار یا صفوی‌لر، آذربایجانی تورک ائله میش اولا، نیه کی سلجوغولار یا صفوی‌لر، آذربایجان‌دان چوخ، خوراسان‌دا و ایصفاهان‌دا قالیب‌لار و ایندی گرک مشهد ده و ایصفاهان‌دا تورکو دانیشاردیلار.


بس بیز نیه تورکوک؟


شاید آذربایجان‌دا و تورکیه‌ده، ایلتیصاقی دیل‌لرین سابیقه و زمینه اولماسی، شاید ده آذربایجانین جوغرافیاسی یا آداملاری‌نین ژن‌لری و فرهنگ‌لری، تورکونو قبول اتئمه‌سینده تاثیرسیز دئییل میش. شاید ده اوقدر تورک‌لر، سلجوغولاردان سونرا آذربایجانا کوچورلر کی سایی‌لاری اوبیری‌سی‌لری کئچیری و آذربایجان داعواسیز دوشور تورک‌لرین الینه.


آمما بو ایلتیصاقی زمینه نمنه دی؟


کیتاب‌لارین بیرینده یازیب کی 7000 ایل قاباق، ایلتیصاقی دیللرین اجدادی کی هله تورک دئیل‌دیلر، آسیای میانه‌دن و خزر دریاسی‌نین اوست‌لریندن حرکت ائله‌ییرلر گلیرلر آذربایجاندان گئدیرلر بین‌النهرین‌ین اشاغی‌لاریندا سومر تمدونون قورورلار. آزجاسی دا آذربایجان و تورکیه دوروبرینده قالیرلار و ماننا، اورارتو، کاسی، میتایی و لولوبی تمدونلری آدلانیرلار. بو تمدون‌لر کی هامیسی‌نین دیلی ایلتیصاقی ایدی نئچه ایل‌لر سونرا آرادان گئدیرلر و یئرلرینی آیری تمدونلر توتورو.


ایلتیصاقی‌نی بوشلا. نیه کی اسکیمولارین و ژاپون‌لولارین دا دیلی ایلتیصاقی دیر آمما تورک دئییل‌لر. بس تورک‌لر کیمدی‌لر و هاردان گلیب‌لر؟


کیتابلارین بیرینده یازیب‌ کی 1700 ایل میلاد دان قاباق، تورک‌لرین اجدادی تیان‌شان داغلاریندا زیندگانلیق ائله‌ردیلر.  200 ایل میلاد دان قاباق، هون تورکلری، آسیای میانه ده تمدون قورورلار. هون‌لار آرادان گئدیرلر نئچه دانا قبیله قالیر کی هفتال خاقاناتی یا آغ‌هون‌لار آدلانیرلار. هفتال‌لار جنگ‌لرده آرادان گئدیرلر و اونلاردان افسانه‌لرده بیر الی‌ایاغی‌کسیلمیش اوغلان قالیر کی اونو بیر قورد آپاریر آلتای داغلاریندان بؤیودور سونرا قورد بو اوغلاندان حامیله اولور اون دانا اوغلان دوغور هره‌سی بیر قبیله اولور. اوغلان‌‌لارین عقیللی‌سینین آدی آشینا ایدی کی فرمانروا اولور و گوک‌تورک دولتینی تشکیل وئریر.


گوک‌تورک دولتی، 600 ایل میلاددان سونرا، موغولوستان‌دان قارادنیزه‌جن، یاییلمیشدی. گوک‌تورک‌لر، چین‌لی‌لر‌دن شیکست یئییرلر و اولکه‌لری، قیرقیزلارا و اویغورلارا یئتیشیر.


ایسلام‌دان سونرا، عرب‌لر آسیای ـ میانه‌نی فتح ائله‌ییرلر و سامانیان‌دان سونرا، سیحون جیحون چای‌لارینین اوستو (ماورالنهر)، قراخانلی‌لارا (قراخانیان) و سیحون جیحون چای‌لارینین آلتی (خراسان)، غزنوی‌لره یئتیشیر. 11ـینجی میلادی ایل‌ده، سلجوغولار کی اوغوز تورک‌لریندن‌ایدیلر غزنوی‌لری شیکست وئریرلر و ایرانا گلیرلر.


 


تورکو دیللر


 


دونیادا 170 میلیون نفر، تورکو دانیشیر کی اونلارون 110 میلیونو، اوغوز تورکودو.


تورکو دیلی، آلتایی دیللردن دی. تورکو دیلی آلتی گروه دو...


1 ـ اوغوز ( استانبولی، آذربایجانی، ترکمنی)


2 ـ اوغور (بلغار، چوواش، خزر، هون)،


3 ـ اویغور (سین کیانگ چین، اوزبک)


4 ـ قبچاق (تاتار، کریمه، قرقیز)


5 ـ سیبری (آلتایی)


6 ـ آرغو (خلجی)


 


دیللر


 


دیللر دؤرت جوره دی...


1 ـ بیر هیجالی یا تجریدی دیل‌لر (isolating language) ... چینی، تبتی، سیامی


2 ـ ایلتیصاقی یا پیوندی دیل‌لر (agglutinative language) ... ترکی، آلتایی، اورالی، اسکیمویی، تاتاری، قفقازی، فنلاندی، مغولی، ژاپنی، کره ای، سومری، عیلامی، اورارتویی، کاسی، هوری، لولّوبی، هاتی، گوتی


3 ـ تصریفی دیللر... سامی(عربی، عبری، آرامی، آشوری، بابلی، فینیقی، کلدانی، سریانی)


4 ـ تحلیلی دیللر... هینداوروپایی(هندی، فارسی، انگلیسی، ژرمنی، ارمنی)


 


بیر هیجالی دیل‌لرده، حرف یوخدور و لاپ کیچیک واحیدلری ثابیت کلمه‌لر(شکیل‌لر) دیر کی جومله‌نین هاراسیندا و هانچی کلمه‌لرینن ایشلنماغا گوره، موختلیف معنالار وئرر. ایلتیصاقی دیل‌لرده، کلمه‌لرین اصلی‌ شکل‌لری عوض اولماز و فقط پسوندلر ایضافه‌له‌نر آمما تصریفی و تحلیلی دیللرده کلمه‌لرین اصلی‌سی ده موختلیف یئرلرده و حالت‌لر ده عوض اولار.


 


هینداوروپایی دیللر


 


هینداوروپایی دیللر، سیبریه‌نین اشاغی‌سیندان خزرین اوستوندن سئیحون جئیحون چایلاری‌نین یانیندان باشلانیب یاواش یاواش گلیب ایرانا هیندوستانانا، او بیری شاخه سی ده گئدیب اوروپایا.


 


پارس‌لارین دیلی


 


1 ـ پارسی ـ باستان... کوروش زمانی کی آرامی الیفباسینن یازاردیلار.


2 ـ پارسی ـ میانه (پهلوی)... اسکندرین حمله سیندن سونرا (اشکانیان زمانی)، پارسی ـ باستانی، یاواش یاواش چؤنور پهلوی دیلینه. پهلوی نی ده آرامی سوریانی الیفباسینان یازاردیلار.


3 ـ پارسی ـ دری... عربلر حمله سیندن سونرا، پهلوی دیلی، خوراساندا یاواش یاواش چؤنور اولور پارسی ـ دری و الیفباسی دا آرامی‌دان چؤنور عرب الیفباسینا.


 


علی محمد بیانی، بئله یاز بئله اوخو کیتابیندا، تورکو دیلینی دورد دوره یه بولوب دور...


1 ـ قدیم تورکی... گوک تورک‌لر (ترکان آسمانی)، ایسلام دان قاباق، آشیق‌لار یا اوزان‌لار... اویغورلار و قیرقیزلار، گوک تورکلردن قالمادیلار... اوش دانا کتیبه، تورکستان دا کشف اولوب. (ترکستان شرقی همان اویغورلاردی و ترکستان غربی همان ماورالنهر یا آسیای ـ میانه دیر)


2 ـ میانا تورکو... ایسلام‌دان سونرا... غزنوی، قراخانی، سلجوقی، خوارزمشاهی... بالا بالا اوغوز تورک‌لر(سلجوغولار)، اوزبک‌لردن(جغتای) و قبچاق‌لاردان آیریلیرلار و غربه طرف گلیرلر... لغات الترک کاشغری، دده قورقورد افسانه سی


3 ـ نوین تورکو... تورکیه ده، روم سلجوغولاری و محمد قارامان(قهرمان) و آذربایجان دا اتابکان و قره قویونلولار و آغ قویونلولار، اوغوز تورکوسو ایکی دسته اولور... عوثمانی تورکوسو و صفوی (علوی) تورکوسو... کی سونرا اولور ایستانبولی تورکوسو و آذربایجان تورکوسو.


4 ـ موعاصیر تورکو... مشروطه دن بو اله... صابر شیروانی، معجز شبستری


 


ایران‌دا گلیب گئدن‌لر...


عیلامی‌لار... مادلار... هخامنشی‌لر... سولوکولار... اشکانی‌لار... ساسانی‌لار... خلفای راشدین... اوموی‌لر... عباسی‌لر... طاهری‌لر، صفاری‌لر، سامانی‌لار... قراخانی‌لار، غزنوی‌لر... سلجوغولار... اتابک‌لر... خوارزمشاهی‌لار... موغول حمله‌سی... ایلخانی‌لار... تیمورو‌لار... قره قویونلولار... آغ قویونلولار... صفوی‌لر... افشاری‌لر... زندی‌لر... قاجارلار... پهلوی‌لر...


 


 


 


 


 


.....................................................


 


Azərbaycan dilində oğuz qrupuna daxil olan türk və qaqauz dillərində, əksər türk dillərində olmayan ə saiti geniş yayılmışdır.


Azərbaycan dilində ı saiti söz əvvəlində müşahidə olunmur.


Azərbaycan dilində samitlər də iki yerə bölünür: kar və cingiltili samitlər.


Azərbaycan dilində heç bir türk dilində olmayan kipləşən dilortası, kar (k) və cingiltili (g) samitləri vardır.


Eyni zamanda söz önündə h samitinin mühafizəsi də spesifik əlamət kimi qeyd olunmalıdır. (Türkiyədə, Azərbaycanda, İranda, İraqda yaşayan Türklər h səsindən geniş istifadə etdikləri halda, tatarlar söz önündə h səsini işlətmirlər. Rus dilində isə h səsi olmadığından alınma sözlərdə onu q və ya x səsi ilə əvəzləyirlər. Ona görə Azərbaycanda, Türkiyədə “Həsən”, “Hasan” kimi çağırılan ad tatarlarda “Asan”, ruslarda isə “Qasan”, “Xasan” kimi yazılır və səsləndirilir.)


Y samiti söz əvvəlində dialekt və şivələrdə geniş yayılsa da, ədəbi dildə düşə də bilir: üzük-yüzük, ürək-yürək, üz-yüz və s.


Azərbaycan dilində ğ samiti söz əvvəlində işlənmir.Bundan başqa, Azərbaycan dili samitlərinin söz ortasında qoşalaşması (geminat) hadisəsi də (saqqal, addım, səkkiz və s.) spesifik xüsusiyyət kimi qeyd edilməlidir.


Bütün türk dilləri üçün səciyyəvi olan ahəng qanunu Azərbaycan dilində də mühafizə olunur. Bu qanun daha çox damaq ahəngində qorunur. Başqa sözlə, incə və qalın saitlər bir qayda olaraq bir-birini izləyir. 


 


.....................................................


 


قانون هماهنگی اصوات (قانون آهنگ)


 


 Sözdə qalın və ya incə saitlərin bir-birini izləməsinə ahəng qanunu deyilir. Bu qanuna görə incə saitli heca ilə başlanan sözlərin sonrakı hecaları da incə saitli, qalın saitlə başlanan sözlərin sonrakı hecaları isə qalın saitli olur.


Məs: qar-şı-laş-maq, dur-na-lar-ın (qalın); kə-pə-nək, me-şə-çi-lik (incə) və s.


Türk mənşəli (iltisaqi dillər) dillərdə, xüsusilə Azərbaycan dilində bir qayda olaraq ahəng qanunu pozulmur. Dilimizdə öz dilimizə mənsub bir sıra sözlər (işıq, ilan, ildırım, iraq, ilxı, inan və s.) istisna olmaqla ahəng qanunu pozulmuş olan sözlər başqa dil-lərdən, ən çox flektiv dillərdən dilimizə keçmişdir. Məs: kitab, fərasət, fizika, qrammatika, trolleybus, təyyarə və s.


 Başqa dillərdən dilimizə keçən leksik şəkilçilər ahəng qanununa tabe olmadığından bir cür yazılır. Belə şəkilçilər əsil Azərbaycan sözlərinə qoşulduqda da sözlərdə ahəng qanunu pozula bilir. Məs: anam-gil, vətən-daş, çörək-xana və s.


 


………………………………………..


 


حروف صدا دار (صائت یا صوت دار) و بی صدا (صامت)


 


Sözün mə'nasını və formasını dəyişdirə bilən ən kiçik dil va-hidi fonem adlanır. Azərbaycan dilindəki [n] və [m] səslərindən başqa, yerdə qalan bütün danışıq səslərinin tələffüzündə hava axı-nı ağızdan çıxır.


Danışıq səsləri iki cür olur:


 1) saitlər, 2) samitlər.


Dilimizdəki səslərin doqquzu sait-dir: a, ə, e, ı, i, o, ö, u, ü.


Müasir Azər-bay-can dilində olan samit səslər aşağıdakılardır: b, p, v. f, g, k, z, s, j, ş, ğ, x, ç, c, q, (k'), d, t, y, (x'), l, r, m, n, h.


 


انواع حروف صدادار


 


Yaranma yerinə və tələf-fü-z üsuluna görə sait səslərin üç növü var:


 1) Dilin arxa və ön hissəsində deyilməsinə (dilin üfqi vəziy-yə-ti-nə) görə. Bu vəziyyətə görə saitlər iki qrupa ayrılırlar:


 a) qalın (dilarxası) saitlər: a,ı,o,u


 b) incə (dilönü) saitlər: ə,e,i,ö,ü


 2) Dilin üst damağa doğru qalxması və alt çənənin nisbətən aşağı enməsinə (dilin şaquli vəziyyətinə) görə. Bu vəziyyətə görə saitlər iki cür olur:


 a) qapalı (dar) saitlər: ı,i,u,ü (bu saitlərdən ikisi qalın (ı, u), ikisi incədir (i, ü)).


 b) açıq (geniş) saitlər: a,ə,e,o,ö (bu saitlərin ikisi qalın (a, o), üçü incədir (ə, e, ö)).


 3) Dodaqların vəziyyətinə görə. Bu vəziyyətə görə saitlərin iki növü var:


 a) dodaqlanan saitlər: o,ö,u,ü (bu saitlərdən ikisi qalın (o, u), ikisi incə (ö, ü); eyni zamanda ikisi qapalı (u, ü), ikisi açıqdır (o, ö)).


 b) dodaqlanmayan saitlər: a,ə,e,ı,i (bu saitlərdən ikisi qalın (a, ı), üçü incə (ə, e, i); eyni zamanda üçü açıq (a, ə, e), ikisi isə qapalıdır (ı, i)).


 


تلفظ کش دار


 


Dilimizdə elə sözlər var ki, onlarda bə’zi saitlər uzun tələffüz olunur. Söz-lərdə ə, e və ö sait-lə-rinin uzun tələffüz edildiyini bildirmək üçün yazıda bə’zən hə-min saitlərdən sonra apostrof ['] işarəsi qoyulur. Məsələn: tə’mir, e’lan, şö’bə və s.


 Uzun saitli sözlərin tələffüz şəklini göstərərkən həmin saitlərdən sonra iki nöqtə (:) qoyulur. Məs: me:mar, nümu:nə, ma:hur və s.


 


انواع حروف بی صدا


 


Samit səslərin iki növü var: kar samitlər, cingiltili samitlər.


- Kar samitlər təkcə küydən əmələ gəlir. Dilimizdəki kar samitlər aşağıdakılardır: p, f, (k'), t, ç, s, x, k, (x'), ş, h


- cingiltili samitlərin əmələ gəlməsində isə səs telləri də iş-tirak edir. Buna görə onlar küydən və səsdən ibarət olur. cin-gil-tili samitlər bunlardır: b, v, q, d, c, z, ğ, g, y, j, r, l, m, n


 Dilimizdəki kar və cingiltili samitlərin çoxu cütlük təşkil edir:


b, v, q  , d , c, z, ğ, g, y, j, r, l, m, n


p, f, (k'), t , ç, s, x, k, (x'), ş, - - - - h


 Qeyd: Əslində Azərbaycan dilində 25 (iyirmi beş) samit səs var-dır. Bunların 23-nün hərfi işarəsi olduğundan, biz qram-ma-tika kitablarında onların sayını adətən 23 kimi qəbul edirik.


 R, l, m, n cingiltili samitlərinin kar qarşılığı, h kar samitinin isə cingiltili qarşılığı yoxdur.


 


الفبا


 


Əlifbadakı dörd hərf - cingiltili, kar qarşılığı olmayan və bə'zən də sonor samitlər adlandırılan m (“em”), n (“en”), l (“el”) və r (“er”) samitlərindən başqa, yerdə qalan bütün samitlər hərfin arxasına “e” saiti qoşulmaqla deyilir. Məs: b (“be”), d (“de”), x (“xe”), t (“te”), v (“ve”) və s.


“K” hərfinin isə iki adı var: “ke”, “ka”. Sait səslərin, hərflərin adı isə yazıldığı şəkildə adlandırılır. Məs: a (“a”), ə (“ə”), u (“u”) və s.


 


 (K) SƏSININ YAZIDA IFADƏSI


 


«Ke» hərfi iki əsas səsi ifadə edir: 1) (g) samitinin kar qarşılığını – k (“ke”) səsini. Məs: tə(k), şə(k)il, k(örpü) və s; 2) (q) sa-mitinin kar qarşılığını – k («ka») səsini. Məs: mar(k)a, (k)api-tan, maya(k) və s.


 


.............................................................................


 


چند نکته و مثال


 


nöqsan – nö(k)san, rəqs – rə(k)s, toqqa – to(k)qa, çaqqal – ça(k)qal


camaat – cam(a:)t, maaş – m(a:)ş, mətbəə – mətb(ə:), təbii – təb(i:) və s. ailə – (ayi)lə, zəif – z(əyi)f, radio – rad-(iyo) və s.


 müəllim – m(ə:)llim, müəyyən – m(ə:)yyən, müa-licə – m(a:)licə, səadət – s(a:)dət


hətta – hət(d)a, səkkiz – sək(g)iz,


xasiyyət – (xasiyət), vəziyyət – (vəziyət), ədəbiy-yat – (ədəbiyat)


xətt – xətdə


kitab oxumaq – kita(p) oxu-maq, kərpic ovuntusu – kərpi(c) ovuntusu


göyçək – göyçə(y)in, çiçək – çiçə(y)in, çiçə(y)ə


 


هجا


 


Tələffüz zamanı sözlərin asanlıqla bölünə bilən hissələrinə )hissə (بخش... heca deyilir. Sözlərdəki hecaların sayı onda iş-lənən saitlərin sayı qədər olur. Məs: qəh-rə-man-lıq, A-zər-bay-can, i-yir-mi və s.


Bə'zi sözlərdə samitlərdən sonra apostrof işarəsinin qoyulması onlarda heca bölümünü bildirir. Məs: sür'-ət, Kən'-an, ən'-ə-nə, məs'-ul və s.


 Sait səslərdən sonra apostorf işarəsinin işlənməsi saitin uzun tələffüzünü göstərməklə yanaşı heca bölümünü də bildirir. Məs: me' – mar, mö' – tə – ri – zə və s.


 Sözlər sətirdən sətrə hecalarla keçirilir. Lakin bir hərfdən ibarət olan hecanı sətrin sonunda saxlamaq və ya yeni sətrə keçir-mək olmaz. Məs: i-nək, sün'i(مصنوعی) və s.


Qoşasamitli )Qoşa (دوقلو... sözlər sətirdən - sətrə keçirilərkən samitlərdən biri sətirdə saxlanılır, digəri isə yeni(جدید) sətrə keçirilir. Məs: ad-dım, gül-lə, əl-li, hət-ta, sək-kiz, toq-qa və s.


 


تکیه یا آکسان(accent) VURĞU


 


Sözdə hecalardan birinin o birinə və ya o birilərinə nisbətən qüvvətli deyilməsinə vurğu deyilir. Üzərinə vurğu düşən heca vurğulu heca adlanır.


 Bizim dilimizdə vurğu çox zaman sözün axırıncı hecasının üzərinə düşür. Lakin əvvəlinci hecalarında vurğusu olan sözlər də az deyil. Əsil Azərbaycan sözlərində demək olar ki, vurğu həmişə sözün sonunda olur. Məs: ata, çiçək, çiçəklik, söylə, yazı və s.


 Vurğusu son hecaya düşən sözlər müasir dilimizin lüğət tərkibindəki sözlərin təxminən 90%-ni təşkil edir.


 Qeyd: Məqam və şəraitdən asılı olaraq bə'zi Azərbaycan sözlərində vurğu ilk hecada ola bilər. Məs: ancaq, yalnız, yenə, dünən və s.


Azərbaycan dilində bir qrup şəkilçi (inkar, sual, şərt, feli bağlama şəkilçiləri və s.) vurğu qəbul etmir.


 


...............................................................................


 


قره پول... ایرمی بئش دینار... یاریم شاهی


بیر شاهی... اللی دینار


بیر عاباسی... دورد شاهی... ایکی یوز دینار


بیر پنابت... اون شاهی... بئش یوز دینار... یاریم قیران... بیر نادیری


بیر قیران... مین دینار


بیر ریال... بیر قیران بئش شاهی


ایکی قیران... ایکی مین دینار... دو هزار... دو زار


بیر توءمن... اون قیران... اللی عاباسی... اون مین دینار


 


....................................................................


 


Ahməd kanadanı qaşığınan açar paqqıldar qapaqı gedər dəyər səqfə rəxşəndə savaşar. Rəxşəndənin iki dana qızıl dişi var. Mən qorxanda rəxşəndə qərə xəkəndazi qızdırar qorxuluğumu götürər...


Gözlərimi yumaram həkimə çadırasını çəkər üstümə. Rəxşəndə bir qaşıq duzu bir istəkan suda çalxalar tökər xəkəndazın üstünə çısıldar. Hər nəyə oxşasa deyər ondan qorxmusan…


- itə oxşuyur


- yox  baba… qərə pişik di.


Ahmad ba:di tüfəng alıb qərə pişiki vursun…


-vurma sənallah heyvandı.


- günah di. Işin olmasın. Qəra pişik, seyid olar.


Qərə pişik, qərə ağ quyruğu yeyibdi. Quşların hərəsinin bir adı var…


əyaqli, dimdikli, qəra ağ quyruq…


əhməd əyaqlını üç yol satıb genə də gayıdıb. Nasir deyir dövlat quşları tutur. Iki yol quş yuvasını uçurdub Ahməd tazadan düzəldib.


امیرقاسم دباغ